بعد از ظهر اون روز هری و لویی ب همراه زوج زیام ب زمین چمن رفتن تا روزشونو اونجا بگذرونن.لیام دائما توپ و توی صورت افرادی ک توی زمین بودن پرت میکرد و بعد با گرفتن قیافه مظلومی ب خودش شونه بالا مینداخت و میگفت:متاسفم این اتفاقی بود
زین وسط زمین نشسته بود و چمن هارو از توی خاک بیرون میکشید و هر از چند گاهی ب لیام ک میگفت گوسفند درونتو کنترل کن چشم غره میرفت
هری بی هدف ب توپ شوت میزد و قصد داشت ک اونو ب طرف دروازه راهنمایی کنه اما نمیتونست
و خب لویی هم ب سوپر مارکت رفته بود برای گرفتن میوه و ناهارشون چون زین میگفت ک خسته است و سبد غذاشونو توی خونه جا گذاشته و لیام هم ادعا کرد ک ماهیچه پاهاش اسیب دیده و نمیتونه ب خونه برگرده و سبد و بیاره پس لویی مجبور شد ک برای خرید اون هارو ترک کنه_هی زی
ب طرف لیام چرخید ک دستاشو بالاگرفته بود و طناب کلفتی و بهش نشون میداد
پسر کوچیکتر بلند میشه و ب طرف دوست پسرش میره و هری میتونه ببینه ک اون موقع راه رفتن کمی
لنگ میزنه و غرغر میکنه_هی هز تو میای کمکمون!؟
با پشت دست هاش عرق روی پیشونیشو پاک میکنه و با کنجکاوی ابرو بالا میندازه
_میخواین چیکار کنین
لیام لبخند شیطانی میزنه و طنابو بهش نشون میده و میگه:میخوایم سر ب سر لویی بذاریم
زین ریز و نخودی میخنده و دست ب کمر منتظر جواب هری میمونه_نه ممنونم
****
[کریستال لند]
_ملکه کریستال باید مورد عجیبی و گزارش کنمزن میانسال با احترام کلماتشو ب زبون میارع و هر لحظه هری و بیشتر ب دردسر نزدیک میکنه!
ملکه جوان موهاشو دور انگشت هاش میپیچه و نیشخند میزنه چون لعنتی میدونه ک مجازات یکی از پری های سرزمینش نزدیکع
_در طی ۱۳ سال اخیر هر روز رفت و آمد انسانی ب اینجا رویت شده ک هری استایلز و زیر نظر داشته و طبیعت این پیام و میرسونه ک وقتی اون پری برای تحقیق از کریستال لند بیرون رفته اونا وارد رابطه شدن
مشت هاشو روی دسته صندلی میکوبه و با عصبانیت داد میکشه:رابطه یک پری و انسان!؟این فاجعست!
زن میانسال برای تایید سرشو تکون میده و در ادامه میگ:تحقیقاتی ک توسط پری های نامرئی انجام شده میگه ک اونا رابطه جنسی و بوسه داشتن و از نظر روحی ب هم متصل شدن!
از روی انزجار چهرشو توی هم میبره و با اخم میپرسه:دوتا پسر!؟این خیلی چندشع
_بله خانوم
ملکه دوباره بیخیال میشع و ب صندلی کریستالیش تکیه میکنه و پاهاشو روی هم میندازه
_سربازا رو بفرست تا هری استایلز و برگردونن اون مجازات سختی در پیش داره
****
لیام و زین با طنابی ک پیدا کرده بودن اطراف درخت بزرگی میچرخیدن و برای لویی تله درست میکردنهری دوست نداره زحماتشونو هدر بده ولی اون حتمن ب لویی اخطار میده ک اونا در اطراف درخت براش تله گذاشتن!
ب توپی ک بی حرکت رو ب روش قرار داست خیره شد و توی افکار خودش غرق بود تا اینکه سایه بزرگی و در حال حرکت دید
افکارشو کنار زد و نگاهشو ب بالای سرش داد اما با چیزی ک دید فریاد زد و از جاش بلند شد
اونا سربازای ملکه کریستالن
مرد هایی ک لباس های مشکی و بلندی پوشیده بودن و با بال های بزرگشون در اطرافش میچرخیدن
کریستال بنفش رنگی ک روی پیشونیشون تتو شده بود ب هری اطمینان کافی و میداد و اون ها از طرف ملکه برای بردنش اومدن
ب طرف دیگع ای میدوه اما دوتا دست قوی دور بازوهاش حلقه میشه و اونو متوقف میکنه!
اینجا دیگ اخرشه!
_________________________________________
میشه ووت بدید؟ALMA
ESTÁS LEYENDO
my little blue[L.S/completed]
Fanficتموم چیزی ک لویی بهش فکر میکرد ی پسر سفید با بال های کوچیک آبی بود! اون همیشه اونو زیر نظر میگرفت و برق بالهای پولکیش و زیر نور خورشید تحسین میکرد! BY:ARSHIYA Louis top