⛤last part⛤

920 155 19
                                    


۳ روز از رفتن هری میگذشت و لویی توی این س روز بدون اینکه چیزی بخوره خودشو توی اتاق حبس کرده بود و بقدری توی کارش مصمم بود ک لیام و زین نگران شده بودن

از همون ثانیه اولی ک متوجه شد هری و ب کریستال لند برگردوندن چشم هاش گرفتار طوفان شد اما این قسمت تلخ این حادثه نبود

اون با پای برهنه تا جایی ک میتونست تند دوید تا خودشو ب کریستال لند برسونه اما میدونید چی شد!؟
اون نبود!

دروازه ای ک ۱۳ سال تمام از اون عبور میکرد و وارد کریستال لند میشد دیگه وجود نداشت

انگار ک از اول فقط یک خیال شیرین بود ک لویی توی ذهن خودش گسترشش میداد!

وقتی ک لیام و زیت با لویی مواجه شدن ک هرگز ندیده بودن فهمیدن ک دیگه هیچ چیز مثل قبل نمیشه
قلب لویی شکسته و خنجر تیزی درونش فرو رفته بود.....

شاید این تقصیر لویی بود ک دیدن هری و تا ۱۳ سال ادامه داد و عاشقش شد!

اون نمیتونست بدون هدی زندگی کنه و اینکار هم نمیکرد!

لویی تاملینسون سابق مرده بود!

شاید زود ب نظر بیاد اما لویی بالاخره تصمیم میگیره تا هری و فراموش کنه دقیقا کاری ک قبل از ورود اون ب زندگیش تصمیم داشت انجام بده

اما هرشب با خودش فکر میکرد ک هری چ حالی داره!؟
وقتی ک وسایل هاشو جمع کرد و از اون خونه رفت زین برای دو روز تمام گریه میکرد اما لویی فقط بهش گفته بود:قوی باشه

اون کلبه چوبی و کوچیکی و کنار دریاچه ساخت و بعضی روز ها ب امید اینکه شاید بتونه هرز و دوباره اونجا ببینه ساعت ها کنار پنجره در انتظار میشست!

زندگی ب مزخرف ترین حالت ممکن در جریان بود و قصد ب پایان رسیدن نداشت

لویی نا امید بود اما سعی میکرد با لبخند زدن ب طبیعت اطرافش غم بزرگ توی دلشو بروز نده اما آدم نمیتونه از خودش فرار کنه.میتونه!؟

داشت توی مرداب غم و قصه خودش غرق میشد و هری اون اطراف نبود ک بیرون بکشتش

دلش برای شاخه های بلوطی موهاش،لبخند های کیوتش،گونه های سرخش،چشم های سبز و براقش و تک تک چیز هایی ک هری استایلز و خواستنی میکرد تنگ شده بود

دوست نداشت جنگل چشم های هری دوباره بارونی باشه!

دوست نداشت دوباره تنها باشه و هر سال ب انتظار کادوی کریسمسش بشینه!

راستی!؟کی قرار بود کادوی شب کریسمس و بهش بده...!

نکنه هیچ کادویی نگیره!؟
****
دو سال از روزی ک هری و از دست داده بود میگذشت و اون هنوز نتونسته بود چهره ستودنی هری و ک توی ذهنش هک شده بود و از یاد ببره

my little blue[L.S/completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora