کشتی تو دل جنگ رفت دور و برش بمب زده شد برای اولین بار ترسید
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Chain And Anchor
Короткий рассказ"لنگر و زنجیر سختی های زیادیو پشت سرشون گذاشته بودن کشتی بدن خستشو روی ساحل دراز کرد لنگر از کشتی آزاد شد و روی شنای ته دریا خودشو جا کرد زنجیر دست لنگرو گرفت و اونا در آرامش موندن نه موج ترسناکی اومد نه سونامی" به چیزی که نوشته بود خیره شد "پایان...
7
کشتی تو دل جنگ رفت دور و برش بمب زده شد برای اولین بار ترسید