کاپیتان باغرور کلاهشو سرش گذاشت و پاشو روی کشتی گذاشت و از روی کشتی به دربا نگاه کرد
KAMU SEDANG MEMBACA
Chain And Anchor
Cerita Pendek"لنگر و زنجیر سختی های زیادیو پشت سرشون گذاشته بودن کشتی بدن خستشو روی ساحل دراز کرد لنگر از کشتی آزاد شد و روی شنای ته دریا خودشو جا کرد زنجیر دست لنگرو گرفت و اونا در آرامش موندن نه موج ترسناکی اومد نه سونامی" به چیزی که نوشته بود خیره شد "پایان...
4
کاپیتان باغرور کلاهشو سرش گذاشت و پاشو روی کشتی گذاشت و از روی کشتی به دربا نگاه کرد