به پایداری و مقاومتش حسودی کرد به اینکه چجوری توی اون شنها خودشو جا کرده به اینکه چه حسی داره وقتی پاهاش شن نرمو لمس میکنن
YOU ARE READING
Chain And Anchor
Short Story"لنگر و زنجیر سختی های زیادیو پشت سرشون گذاشته بودن کشتی بدن خستشو روی ساحل دراز کرد لنگر از کشتی آزاد شد و روی شنای ته دریا خودشو جا کرد زنجیر دست لنگرو گرفت و اونا در آرامش موندن نه موج ترسناکی اومد نه سونامی" به چیزی که نوشته بود خیره شد "پایان...
20
به پایداری و مقاومتش حسودی کرد به اینکه چجوری توی اون شنها خودشو جا کرده به اینکه چه حسی داره وقتی پاهاش شن نرمو لمس میکنن