4(2.Apr.18)

112 13 0
                                    

رز موهاشو بافت و روی شونه اش انداخت به اتاق جدیدش نگاه کرد و لبخند زد
به خودش تو آینه نگاه کرد فضای خالی درونش رو دوباره دید لبخندش محو شد گوشیشو برداشت و شمارشو گرفت
"سلام در حال حاضر نمیتونم پاسخگو باشم ووو چه باحال"صدای قشنگشو از پشت تلفن شنیدو همچنین صدای خنده خودشو یه لبخند محو زد

هری باهاش کار داشت وقتی اونو مشغول دید پشت در ایستاد
"پیغام بزارید" صدای خودشو با صدای بمش شنید
"میدونستم جواب نمیدی مثل همیشه ... دادم بهت زمان میدم ولی داره منو میکشه ای کاش میتونستم توی چشات نگاه کنم و بهت بگم چقدر دوستت دارم ای کاش همه چیز یه طور دیگه بود ای کاش... خودت میدونی دیگه این اتفاقا نمی افتاد نمی دونی چقدر برام سخته که فقط به خاطر هشت کلمه دارم بهت زنگ بزنم میخوام دستتو بگیرم
میخوام ببوسمت ولی مطمئنم اگه این کارو بکنم به قولی که به خودم دادم عمل نکردم پس..." رز اشکاشو پاک کرد
"امیدوارم خوشحال باشی با هرکسی که هستی" خندید
"نگاه کن دوباره دارم همون کارو میکنم فقط اینو بدون که خیلی دوستت دارم بیشتر از هوایی که دارم نفس میکشم" رز قطع کرد و توی آینه هری رو دید سرشو برگردوند

"هی نفهمیدم از کی اونجا ایستادی" رز بهش لبخند زد
"اون چیکارت کرده؟"
"فک کنم مشکل اینه که هیچ کار بدی نکرده" رز دستشو روی بازوش کشید و به یه نقطه نامعلوم خیره شد
هری دستشو گذاشت روی شونه های رز
"همه چیز درست میشه با اینکه من سر درنیاوردم ولی خودت میدونی" رز و هری خندیدن بعد رز ساکت شد

"دوسش دارم خیلی بیشتر از اونیکه فک میکنه" رز دوباره گریه کرد
هری بغلش کرد و دستشو آروم روی پشتش تکون میداد
"امیدوارم که نمرده باشه" هری گفت و خندید
"نه اون... اون نمرده"
"خوبه پس تا زندست میتونی بهش حقیقتو بگی"
"اون قبول نمیکنه باور نمیکنه اگه هم بکنه همه چیز مثل قبل نمیشه قرار نیست مثل قبل دوستم داشته باشه" هری سرشو تکون داد

و دستشو گذاشت روی شونه رز
"میخواستم بگم اگه میخوای برام بخون ولی خب خودم سواد دارم ولی من اگه شروع کنم دیگه عمرا بتونم تموم کنم"
"باشه ده دقیقه دیگه میام تو اتاقت" هری سرشو تکون داد و رفت تو اتاقش و مدام به این فکر میکرد که کی ممکنه دلشو شکسته باشه

رز در زد و با صورت خندان همیشگیش درو باز کرد انگار اون نبود که چند دقیقه پیش گریه کرده بود
"تو حالت خوبه؟"هری با نگرانی پرسید رز روی یه صندلی کنار تخت بزرگ هری نشست
"آره خوبم میخوای شروع کنم؟" رز کتابو باز کرد
"آره شروع کن"
"خب شروع میکنیم"

فلش بک(د.ا.د آروبلا)
"خب قانون اول هردوتامون قبل از نیمه شب خونه ایم" هری سرشو تکون داد
"قبل از نیمه شب خونه ایم" هری با دهن پر جواب داد
"آفرین خب قانون دو من از دروغ متنفرم دروغی درکار نباشه هر چه قدرم که آزار دهنده باشه"
"وای باورت نمیشه منم همین طور" هری دستشو تکون داد و با خوشحالی گفت

White Pages(H.S)Where stories live. Discover now