8(11.July.18)

105 15 0
                                    

من با غذام ور میرفتم و هری هم به بشقایش خیره شده بود
جما"یکی از قشنگ ترین صحنه های عمرت دیدن دوست پسر قبلیت با یکی دیگس"
ایزابلا"باورم نمیشه من دوست پسر قبلیم فقط یه هفته بود جدا شده بودیم و اون رفت سراغ یه دختر دیگه"
جما"من نمی دونم واقعا یه موقعایی میگم شاید من ولش کردم ولی بعد میفهمم اون کرم داشته"
ایزابلا"دقیقا کرم تو وجود پسراست ... البته بهت بر نخوره شوهر خواهر"
هری فقط سرشو تکون داد که بگه مشکلی نداره
من"به نظرتون ترامپ میخواد برای دفعه بعد چیکار کنه؟" اون دوتا برگشتن و دو تا قیافه پوکر تحویل گرفتم
هری"به نظرم میخواد به کره شمالی حمله کنه"
جما"اه شماها چقدر کسل کننده این"
ایزابلا"موافقم من بحث قبلیرو ادامه میدم"
هری بلند آه کشید اون کنارم نشسته بود
"فکر کنم باید بیرونشون کنیم"من آروم به هری گفتم
هری"آره موافقم کاملا موافقم من ترجیح میدم فیلم علمی تخیلی ببینم"
آروبلا"دقیقااااا" ما آروم حرف میزدیم
جما"شماها چه خبرتونه؟"
هری"وقت رفتن به خونست بسه وارجی هاتونو برین یه جای دیگه بکنین میخوام با زنم تنها باشم"
من خندیدم طوری که هری حرف میزد واقعا با نمک بود
ایزابلا"وای نکنه هنوز وقت نکردی باهاش بخوابی  به نظرم باید تا الان باهاش میخوابیدی و یه چیز دیگه خواهر من تا حالا.. "
آروبلا"میشه دهنتو ببندی من با یه نفر رابطه داشتم"
ایزابلا"دروغگوووو تو..."
آروبلا"نیستمممممم" لیوان آبو روی خواهرم خالی کررم
ایزابلا"واقعا در شاءنت نبود" الکی سرشو تکون داد
آروبلا"تو این بحثو به گه کشیدی" من سرمو کج کردم و بشقابو از جلوش برداشتمو بشقاب بقیه رو
جما"راست میگه؟"
آروبلا"هوس آب خنک کردی؟" و من ابرومو بالا انداختم
جما"باشه... شما ها خبر دارین ترامپ چی گفته؟"
هری"عزیزم.."
آروبلا"این قانون شامل حال تو هم میشه عزیزم" من بهش یه لبخند مصنوعی تحویل دادم اون دوتا دستشو به نشونه دفاع بالا آورد
آروبلا"و شما دو عدد سر بار من و هری گه خوردیم شماها رو دعوت کردیم برین خونه ی ننه باباتون"
هری"عزیزم یکم آروم باش منظورش اینکه که اگه میتونید برید که ما با هم خلوت کنیم"
آروبلا"برو بابا" من خندیدم
جما"پس ماها سر باریم باشه از این به بعد هرشب خونتونیم ایزی بریم اتاقامونو پیدا کنیم"
من ادای گریه کردنو در آوردم
"هرییییی"
هری"ببینین زنم داره گریه میکنه" اون دستشو روی شونم گذاشت
جما"باشه بعد از یه فیلم شرمونو کم میکنی"
من و هری با هم آه کشیدیم اونا پرسدن و رفتن روی مبل
هری"واقعا درک نمیکنم چجوری میتونن درباره این جور چیزا حرف بزنن من تا حالا یه رابطه واقعی نداشتم و کسی رو هم خونه ی مامان و بابام نبردم"
من با چشای گرد هری رو نگاه کردم
آروبلا"خواهش میکنم نگو باکره ای"
هری"نه بابا برای خوش گذرونی با یه چند نفری بودم ولی ... خب نه زیاد"
آروبلا"دوستی با منفعت؟"
هری"به نظرت من همچین آدمیم؟" هری ابروهاشو بالا انداخت
آروبلا"خودت داری میگی خب" من خندیدم
هری"نه موقع مستی بوده بیش تر ولی خب من همیشه دنبال یه چیز واقعی بودم"
آروبلا"و پیداش کردی؟"
هری"آره پیداش کردم" اون بهم لبخند زد و منم یه لبخند مصنوعی تحویلش دادم
حال
هری روی چمنا دراز کشیده بود و به بالا نگاه میکرد
هری"خیلی جالبه زندگی خودمه ولی طوریه که انگار اصلا اتفاق نیفتاده"
رز"اگه از من میپرسی باید با کسی که دوسش داری باشی" رز دفتر چرمی رو روی پاهاش بست
هری"نمی دونم گیجم انگار یه چیزی کمه و اون چیز همه چیزه من نمی دونم بدون خاطراتم کیم"
رز"نه من فکر نمیکنم تو همه چیزو از دست داده باشی و خاطرات واقعا مهم نیستن مهم اینه که چی آدمی هستی و من دارم روبه روم یه آدم خوبو میبینم"
رز به هری لبخند زد و دستشو گرفت
رز"میخوای بریم خونه؟"
هری"نه میخوام یکم اینجا بمونم البته اگه اشکالی نداره .. تو که حالت خوبه؟ مگه نه؟"
رز"آره آره خوبم"
هری"میشه بیشتر اینجا بیایم؟"
رز"هر وقت که بخوای آره" رز دفترو توی کیفش گذاشت و گوشیشو برداشت به عکسای خودش با اون که روی پیش زمینه بود نگاه کرد نا خودآگاه یه لبخند زد ولی باید عوضش میکرد باید از گذشته بیرون می اومد
هری توی فکرای خودش غرق شده بود و رز هم توی فکرای خودش
هری"اگه براش کافی نباشم چی؟"
رز"فکر کنم تو در هر صورت براش کافی هستی"

White Pages(H.S)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant