د.ا.ن ليامنفس عميقي کشيدم و استايل دختر کش و البته پسر کش خودمو گرفتم
امروز اولين روز مدرسه ي جديد بود
هميشه عاشق لندن بودم و اينکه به اينجا اومديم خيلي خفنهلباسمو مرتب کردم و با استايل خاص خودم از راهرو شلوغ مدرسه رد شدم
به نظر من بايد توي اولين روز تاثير خودمو بزارمدوتا دختر با لبخند بهم نگاه ميکردن و منم واسشون ازون نيشخنداي مخصوصم زدم ولي يهو با برخورد به کسي کلا اون دوتارو فراموش کردم
ز, نه نه خواهش ميکنم اروم باش ...من خوبم
پسر زير لب و اروم گفت و مثل اينکه با خودش بود ولي من تيز تر از اين حرفام, ولي چرا بايد همچين حرفي بزنه ؟
بهش نگاه کردم و دستمو سمتش بردم
اون ريزه ميزه و لاغر بود براي همين افتاده بود زمين ولي من تکون خاصي نخوردمدستمو خواست بگيره ولي يهو درد بدي توي دستم حس کردم و دستمو سريع جمع کردم و با دست ديگم فشار دادم تا از دردش کم کنم
ز, م...من واقعا متاسفم دستشو روي دستم گذاشت
حس کردم دردم يهو اروم گرفت خواستم بهش اسممو بگم تا باهم بيشتر اشنا شيم ولي دستشو کشيد
ز, نگو ... هيچي نگو
لي, چي ؟
ز, خودتو معرفي نکن , منم نميکنم , باي
بعد اين حرفش سريع کولشو از زمين برداشت و رفتهنگ بودم , اون پسره عجيبي بود
و من عاشق چيزاي عجيبملي, ولي من خودمو معرفي ميکنم استرنج بوي(strange boy)
با صداي زنگ و کمک چند نفر وارد کلاس شدم و خودمو به همه معرفي کردم
کاملا معلوم بود همه از من خوششون اومده
اوناييم که خوششون نيومده از حسودي به منهپسر عجيب وارد کلاس شد و بعد اون معلم
اون دقيقا يه جايي ته کلاس نشست
اکثر بچه ها تا ديدن نشسته تک صندليهاشون رو ازش دورتر کردنمعلم هم مث من از اين حرکت بچه ها جا خورد و از قيافش معلوم بود
مع, بچه ها من معلم جديدتونم و هيچ کدوم رو نميشناسم و با رفتاراتون نا اشنام پس لطفا دليل اين رفتارتون رو بگين
همه لال شده بودن و به هم گاهي نگاه ميکردن معلم دختري رو نشون داد و گفت که واسش توضيح بده
مع, لطفا بهم بگو , من دوست ندارم توي اولين روز تجربه بدي رو بهتون بدم
دخ, او...اون زينه
پس اسمش زينه
مع, مرسي از توضيحه کاملت, ولي اين واسم کافي نيس
دخ, م..م..من .ميترسم اقا
معلم که مرد اروم و با فکري به نظر ميومد قيافه علامت سوالي گرفت
پاهاي بلند و کشيدشو حرکت داد و سمت صندليه تنهاي پسر عجيب رفت
مع, فک نميکنم پسر ريز جسه اي مث تو ترس داشته باشه ؟داره ؟
زين سرش رو بالا اورد و چشماي ابيه معلم رو با چشماش هدف گرفت
ز, اين من نيستم که ترسناکم , اين افکار اونهاس که من رو براشون ترسناک ميکنه و اين اصلا به هيکلم ربطي نداره , افکار اون ها به اونها ميگه من تنها نيستم , من عجيبم , نزديکي بهم خطرناکه , افکارشون ميگه کسي هميشه پيشمه که از اطرافيانم خوشش نمياد, من هم با افکارشون مشکلي ندارم و ازارم نميده
مع, افکار تو چي ميگه , ميگه کسي اطرافته ؟
ز, من به حرف افکارم اهمييت نميدم , و اگه بخوام بدم تنها چيزي که الان داره ميگه اينه که تايم کلاسمون داره ميره
شت
اون واقعا عجيبه , دوست دارم باهاش حرف بزنم , نمي دونم چرا ولي يه حسي منو به اون پسر و رفتاراش جذب ميکنهمعلم بعد اين حرف زين لبخندي زد و بعد معرفي کردن خودش
پاي درس رو کشيد وسط
چيزي که به فاکمم نيساقاي دانبر که اولين معلمي بود که توي اين مد باهاش اشنا شدم مرد باحالي به نظر ميومد
و از پسر عجيب که نگم
از اين مدرسه خوشم مياد
هاي گايز ميدونم کمه
ولي من اين فقط براي اين بود که کمي اشنا شين با بووک :-)مرسي که ميخونين
فاکوارانه دوستووووون دارمممLove u all
Yalda
YOU ARE READING
choose one of US (ziam)
Fanfictionصوفي :يک کدوممون رو انتخاب کن زين ز:التماستون ميکنم , منو تو اين وضعيت نزارين ليام:متاسفم زين ولي بايد بين منو اون انتخاب کني خدايا اخه من چطور انتخاب کنم تنها عشق زندگيم زنده بمونه يا فرشته اي که مثل مادرمه