زمان حال.
Tokyo/ Japan
Thursday
4:40 p.m-همه چيز رو اون تصادف لعنتي خراب كرد.
تصادفي كه من باعث و بانيش بودم.
جيمين بهم ميگفت كه ارومتر برم ولي من عجله داشتم!
و عجله ي من باعث شد كه تصادف كنيم.تصادفي كه خودمون اسيب جدي نديديم.ولي جيمين شهر رو ترك كرد و ديگه نتونستيم هم ديگه رو ببينيم.
چندبار سعي كردم كه باهاش ارتباط برقرار كنم ولي نميشد.
بيشتر از ٨ ماه بود كه خبري از جيمين نداشتم.
نه تماسي نه ملاقاتي..هيچي!
جونگكوك مضطرب شد و دستاشو محكم به هم ميماليد كه باعث ميشد هم صدا ايجاد كنه هم قرمز بشه.دكتر لاج ازش خواست كه اروم باشه.
مرد جوان بعد از خوردن دوتا از قرصاي ارام بخشش ادامه داد:-منو و جيمين چهارسال پيش همديگه رو ديديم!
قبل از اون اصلا جايي نديده بودمش.+راجب خانوادت بهم بگو.
دكتر لاج پرسيد.مردجوان لبشو جويد و با انگشت اشاره چشمشو خاروند.
-پدر و مادر من هردو دندانپزشكن!
همكارن و هميشه سركارن.
منم بيشتر وقتمو يا سركارم يا خونه تنها ميگذرونم يا بيرونم.-خوب راجب جيمين بهم بگو.
+هه.خوب اون خانواده ي خيلي ثروتمندي داره
ولي خودش...
پدر و مادرش از هم جدا شدن و مادرش توي كار فشنه و پدرش هم توي كار ساختمان سازيه.-دوست صميمي ت چي؟
+وي؟
دكتر لاج تاييد كرد.
مردجوان خم شد و ماگ رو از روي ميز برداشت.
ادامه داد:+وي دوست چندساله ي منه.
ولي خوب...
اونم مارو به اون دختر نقاش خيابون چهارم ديوونه كرد.
يه هفته اي هست كه نديدمش.كوكي ماگش رو روي ميز گذاشت و با دستمال دهنشو پاك كرد.
+خوب تو كه ميگفتي اون بهترين دوستته!
دكتر لاج برگه هاي دستش و خودكار رو روي ميز انداخت و پاهاشو انداخت روي هم و با دقت به كوكي گوش داد!-البته.ولي اون هيچوقت با باي شدن من موافقت نكرد.
هميشه بهم ميگه كه رابطه ي من و جيمين به مشكل برميخوره.
اون دوست منه،مثل برادرمه ولي خوب سر رابطه م با جيمين باهاش كنار نميام دكتر.كوكي گوشيش رو چك كرد و ديد كه ساعت پنج و ده دقيقه ي بعد ازظهر رو نشون ميده.
+رابطه ي جيمين و وي باهم خوب نيست؟
وي ابرو هاشو بالا داد.
YOU ARE READING
NFWMB (Jikook) +18
Fanfictionداستان درباره تشكيل روابط اشتباه..روابطي ك باعث فاش شدن رازهايي ميشه ك هيچوقت نبايدگفته ميشدن،هست. 🔞لطفا با توجه به درجه سني تون بخونين.🔞