Ep 00

10.6K 579 10
                                    




شب شده بود.
باري كه اونجا بوديم يكي از بهترين نقطه هاي توكيوعه.

-برو باهاش حرف بزن.
استفاني يهو گفت و زد روي شونه م.

نفسمو بيرون دادم و خنديدم.
گفتم:
+مطمئن نيستم.
هولي شت اينقد ضايع بهش زل زدم كه اينم فهميد؟
با خودم گفتم.

-يه بارم كه شده توي زندگيت ريسك پذير باش.
استفاني بير دستش رو سر كشيد و دستشو روي پام گذاشت.

+اون ضايعم ميكنه.
نگاهمو ازش برداشتم و به استفاني نگاه كردم.

-نميكنه.
استفاني ابروهاشو بالا داد و مست خنديد.ادامه داد:
-اونم داره نگات ميكنه.
برو كوكي...برو!

يه لبخند دروغين زدم و با خودم گفتم:

(اون نميدونست كه اين اولين ديدار ما دوتا نيست.)

NFWMB (Jikook) +18حيث تعيش القصص. اكتشف الآن