Ep 19

1.5K 132 52
                                    

من به شما حق ميدم كه حرفامو باور نكنين ولي خوب منم يه اشنايي كوتاهي با جي داشتم! اون پسر خيلي احساساتي بود!
من خيلي سعي كردم بهش كمك كنم ولي تهيونگ همه چي رو بهم ريخت

جونگكوك گرمش شده بود
شايد استرس داشت يا كه عصبي شده بود؟

+ تو تهيونگ رو از كجا ميشناسي؟

-تهيونگ از دوستاي منه! يعني بهتره بگم كه پدر من وكيل خانوادگي تهيونگ ميشه! ما از طريق كار هاي خانوادگي اشنايي چندساله اي داريم

+خوب يعني با اين اراجيفي(املا) كه دارين بهم مي بافي سعي داري حرفاتو باور كنم؟

+خوب يعني با اين اراجيفي(املا) كه دارين بهم مي بافي سعي داري حرفاتو باور كنم؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگكوك عصبي شده بود و پوزخندي زد

-من دروغ نميگم اقاي جئون
براي همه ي حرف هام هم سند و مدرك دارم

جونگكوك كه ديگه تحملش سر اومده بود
دست جيمين رو گرفت و از روي مبل بلند شد و به سمت در رفت
دري كه جي بي اونو قفل كرده بود

چند بار دستگيره رو فشار داد
اما در باز نشد

-چرا در قفله؟
جي بي دستاشو توي جيبش برد
+بهم گفتن كه يه غريبه وارد مراسم شده

-چي داري ميگي؟
جونگكوك داد زد

-بيا اين در رو باز كن
دوباره داد زد

جكسون كه از كاري كه جي بي كرده بود خبر نداشت بلند شد و در رو باز كرد!
+ببخشيد اقاي جئون من عذرخواهي ميكنم ميتونيد بريد ولي قبل از رفتن خواهش ميكنم بهم گوش كنيد

جونگكوك دست جيمين رو ول كرد و وارد جيب هاش كرد

روبه جكسون ايستاد و گفت
-گوش ميكنم

جكسون در رو بست و گفت
-ببينيد جي دانشجوي سال اول همون كالجي بود كه من داشتم فارق التحصيل ميشدم
خيلي هم اتفاقي توي يه مراسم همين ديگه رو ديديم
توي مراسم بهم زل زده بود
ولي من متوجه نشدم كه كي از سالن بيرون رفته بود..چونكه تلفنم زنگ خورد از سالن بيرون اومدم و ديدم تنها با يه هندزفري نشسته بيرون..هوا هم سرد بود
كمي باهم حرف زديم
مدام سرفه ميكرد

NFWMB (Jikook) +18Where stories live. Discover now