فلش بك.
جي بلاخره بعد از چند روز پرس و جو و دعا تونست شخصي به اسم جكسون...جكسون ونگ رو توي دانشكده پيدا كنه...
امروز صبح كلي به خودش رسيده بود و داروهايي ك دكترش ب منظور جلوگيري از افتادن ناگهاني فشارش نوشته بود رو خورده بود و به كالج اومده بود!
(گرچه هنوزم خودش از بيماريش خبري نداشت و دكتر اون روز با جونگكوك،برادرش حرف زده بود)روبه روي ساختمان اصلي ايستاده بود و منتظر بود ك كلاسا تموم شن و بچه ها بيرون بيان..
اما بعد از چند دقيقه با اين سكانس روبه رو شو....دانشجو ها از ساختمان بيرون اومدن و جكسون نه تنها ك جي رو نديد و بهش توجهي نكرد..بلكه جي اونو با جي بي،دوست پسرش ديد.
پاهاي جي شروع به لرزيدن كردن...لرزشي ك هيچ قرص يا دارويي نميتونست مانعش بشه!
فقط تونست بغض كنه و دسته هاي كوله شو محكمتر بگيره و به سمت خونه قدم برداره!
چند روزي دپرس بود..خب شايد حق داشت،شايد جكسون ميتونست عشق اولش باشه؟؟ولي چرا اينقدر ميتونست احمق باشه ك بتونه با جكسون ونگ قرار بزاره؟مگه قرار بود اون پسر دورگه ي چارمينگ از يه پسر بچه ي نوزده ساله خوشش بياد؟
بعد از گذشت چند روز بلاخره دوباره به خودش اومد البته نبايد از اين قضيه چشم پوشي كرد ك هنوز درد و كبودي و سرگيجه ها ادامه دارن و شايد بشه با قاطعيت گفت ك شدتشون بيشترم شده باشه!!!
.
توي محوطه ي دانشكده قدم ميزد..
كتوني هاي سفيد رنگش روي زمين برفي قدم ميزدن و در زمين برفي استتار ميكردن.
هنزفري هاش توي گوشش بود و موزيك بي كلام هميشگيش در حال پخش بود..
سرش پايين بود و رد پاش رو روي برف ها نگاه ميكرد
توي عالم خودش بود ك يهويي...از قضا محكم رفت توي سينه ي يه شخص!
تكون خورد...منظورم اينه ك ترسيد.
سريع طي يه عمل جفت هنزفري ها رو از گوشش با سرعت نور بيرون اورد و به روبه روش نگاه كرد.-تو حالت خوبه؟
شخص روبه رويي جفت بازوهاي ضعيف و لاغر جي رو توي دستاي محكمش گرفته بود و توي چشماش نگاه ميكرد.
+قدش خيلي از من بلندتره.
جي با خودش گفت.
ESTÁS LEYENDO
NFWMB (Jikook) +18
Fanficداستان درباره تشكيل روابط اشتباه..روابطي ك باعث فاش شدن رازهايي ميشه ك هيچوقت نبايدگفته ميشدن،هست. 🔞لطفا با توجه به درجه سني تون بخونين.🔞