Ep 16

2.1K 191 57
                                    

فلش بك.

جي بلاخره بعد از چند روز پرس و جو و دعا تونست شخصي به اسم جكسون...جكسون ونگ رو توي دانشكده پيدا كنه...

امروز صبح كلي به خودش رسيده بود و داروهايي ك دكترش ب منظور جلوگيري از افتادن ناگهاني فشارش نوشته بود رو خورده بود و به كالج اومده بود!
(گرچه هنوزم خودش از بيماريش خبري نداشت و دكتر اون روز با جونگكوك،برادرش حرف زده بود)

روبه روي ساختمان اصلي ايستاده بود و منتظر بود ك كلاسا تموم شن و بچه ها بيرون بيان..
اما بعد از چند دقيقه با اين سكانس روبه رو شو....

دانشجو ها از ساختمان بيرون اومدن  و جكسون نه تنها ك جي رو نديد و بهش توجهي نكرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

دانشجو ها از ساختمان بيرون اومدن  و جكسون نه تنها ك جي رو نديد و بهش توجهي نكرد..بلكه جي اونو با جي بي،دوست پسرش ديد.

پاهاي جي شروع به لرزيدن كردن...لرزشي ك هيچ قرص يا دارويي نميتونست مانعش بشه!

فقط تونست بغض كنه و دسته هاي كوله شو محكمتر بگيره و به سمت خونه قدم برداره!

چند روزي دپرس بود..خب شايد حق داشت،شايد جكسون ميتونست عشق اولش باشه؟؟ولي چرا اينقدر ميتونست احمق باشه ك بتونه با جكسون ونگ قرار بزاره؟مگه قرار بود اون پسر دورگه ي چارمينگ از يه پسر بچه ي نوزده ساله خوشش بياد؟

بعد از گذشت چند روز بلاخره دوباره به خودش اومد البته نبايد از اين قضيه چشم پوشي كرد ك هنوز درد و كبودي و سرگيجه ها ادامه دارن و شايد بشه با قاطعيت گفت ك شدتشون بيشترم شده باشه!!!

.
توي محوطه ي دانشكده قدم ميزد..
كتوني هاي سفيد رنگش روي زمين برفي قدم ميزدن و در زمين برفي استتار ميكردن.
هنزفري هاش توي گوشش بود و موزيك بي كلام هميشگيش در حال پخش بود..
سرش پايين بود و رد پاش رو روي برف ها نگاه ميكرد
توي عالم خودش بود ك يهويي...از قضا محكم رفت توي سينه ي يه شخص!
تكون خورد...منظورم اينه ك ترسيد.
سريع طي يه عمل جفت هنزفري ها رو از گوشش با سرعت نور بيرون اورد و به روبه روش نگاه كرد.

-تو حالت خوبه؟
شخص روبه رويي جفت بازوهاي ضعيف و لاغر جي رو توي دستاي محكمش گرفته بود و توي چشماش نگاه ميكرد.
+قدش خيلي از من بلندتره.
جي با خودش گفت.

NFWMB (Jikook) +18Donde viven las historias. Descúbrelo ahora