چانیول واقعا از سئول خسته شده بود. شاید اگه قبل از اقامت چند هفته ای که توی جیجو داشت ، ازش میخواستن توی سئول بمونه ؛ با جون ودل قبول می کرد و مثل همیشه با عشق ، کار !
اما توی اون لحظه چانیول فقط به بکهیون و دلتنگی هایی که نسبت بهش داشت و اینکه چطور تونسته بود بدون اون ، سه هفته توی سئول دووم بیاره فکر می کرد. بکهیون توی این سه هفته ، جواب تماس ها و پیام هاشو نداده بود و چانیول ترجیح می داد این ریجکت و ایگنور کردن ها بخاطر این باشه که هر دو شون باید بهم فرصت بدن.
البته پارک چانیول ، اصلا آدم بی مسئولیت و بی خیالی نبوده و نیست ! فقط دیگه بعد از یک هفته ، هر روز و هر لحظه و توی هر فرصت پیش اومده ، به بکهیون زنگ زدن و پاسخ نگرفتن باعث شده بود ، با فرستادن پیام هایی مثل
" عیب نداره ، شاید هر دومون احتیاج داریم یکم از هم دور باشیم تا با احساساتمون کنار بیایم ؟ " ،
" من این دو هفته ی باقیمونده رو مزاحمت نمیشم اما فقط همین قدر برای فکر کردن فرصت داری بیون بکهیون " ،
" نمیشه فقط یه نقطه ی خالی بفرستی تا من بدونم حداقل روح نیستم؟ " ،
" به محض اتمام دوره ی کاری این پروژه توی ویلا پیشتم " ،
" بکهیونا حتما دلیل قانع کننده ای برای جوابم رو ندادن داری ، من ناراحت نمیشم ! جواب نده ولی .... "
و " هوووف ، باشه پس تا دو هفته ی دیگه! "خودش رو آروم کرده بود . توی موقعیت پیچیده و مزخرفی قرار داشت که خودش هم عصبی می کرد . آخه چطور می تونست با سوهو و ییشینگ و کیونگسو و شیومین و چن ، تماس بگیره ؟ عمق رابطه و صمیمیتی که بین بیون و پارک ،توی این چند روزی که مهمونش توی جیجو بود شکل گرفته بود ، چیزی نبود که بشه به همین راحتی ها برای دوستاش توضیح داد و شاید اصلا توضیح دادنش به دوستای بکهیون ، روابط بینشون رو توی موقعیت افتضاحی قرار میداد ؟!
فقط کای بود که آخر هفته ی اول متوجه جنونی که هر لحظه زیر پوست چانیول در حال پیشرفت بود ، شده بود و کم کم تا حدودی ماجرا رو گرفته بود . اما کای چه میدونست ؟ از دل آشوب چانیول چه خبری داشت؟
کم کم چانیول اضطراب هاشو توی شب ها و با مست شدناش خالی می کرد. کای توی همون شب ها فهمیده بود رابطه ی بین بک هیونگ و چان چانیش خیلی جدی تر از تصوراتش بوده و حتی احتمال با هم خوابیدنشون رو هم می داد ؛ گرچه نمیدونست که احتمالی وجود نداره و هر چی که هست ، حَتمِه !
کای روز های باقی مونده ، شده بود سنگ صبور رفیق شفیقش و شونه هاش شده بودن تکیه گاهی برای پیشونی چانیولی تا هر چقدر دلش میخواد سرش رو که احساس میکرد سنگین شده ، اونجا استراحت بده .
بالاخره با با معرفتی های کای این سه هفته کزایی به پایان رسیده بود . همین جا سوال پیش میاد که مگه کای نگران بکهیون نشده بود ؟ یعنی کای نبود تا از بقیه ، سراغ هیونگش رو بگیره ؟ خوب سوال خوبیه !
KAMU SEDANG MEMBACA
Cactus
Romansaبعضی از آدما رو انگار قبلا یه جایی دیدم. خیلی آشنا هستن. انگار که خوب میشناسیمشون. برای پارک چانیول،بیون بکهیون از همون دسته است. اگر قرار باشه دو نفر همدیگه رو ملاقات کنن، حتما میکنن. حالا چان و بک هم رو دیدن و بیون تصمیم گرفته دیگه سخت گیری نکن...