Love & Hate

Love & Hate Part 2

-من واسه پولی که به اداره کار دادم و واسه کار کردنه تو بود امدم حقمو بگیرم باید تا اون روزی که قرار داد بستیم واسم کار کنی

- هه تو واقعا پست تر از اون چیزی هستی که میشه فکرشو کرد پولتو از اداره کار بگیر دیگه حتی دست مزده کاردکرد امروزمم که کلی واسش جون کندم که آدم نفهمی مثه تو راضی باشه هم بگیر دیگه نمی خوام ببینمت....

-چرا که نه منم علاقه ای به کل کل کردن و هدر دادن وقت ارزشمندم با تو رو ندارم

با خودم زیر لب گفتم

-هه ارزشمند تو خودتم ارزشمند نیستی چه برسه به وقتت

رفتم دوباره نشستم روی همون صندلی

هزار تا فکر کردم که یه جوری پول دربیارم شانس اوردم حداقل موبایلم تو جیبم بود زنگ زدم به آقای جانسون گفتم

-سلام آقای جانسون من باربارا وندی هستم امروز مزاحمتون شدم و شما منو به عنوان خدمتکار آقای مالک استخدام کردید

-آآآ بله به خاطر دارمتون مشکلی پیش آمده؟

- نه نه اصلا فقط یه خواهشی دارم ازتون من و آقای مالک به توافق نرسیدیم...

-توافق چی؟ در مورد پولش که باهاتون صحبت کردم و شما هم موافقت کردید

-بله بله درسته  اما... ما به خاطر چیز دیگه ای توافق نکردیم

-چه مضوعی ببخشید آخه من باید در جریان کار های شما باشم

-میتونید از این یکی صرف نظر کنید؟ فقط میخواستم بهتون بگم اگه امکانش هست پولو به ایشون برگردونید و برای من یه کار دیگه پیدا کنید

-آآآ متاسفم از دست من کاری بر نمیاد طبق قرارداد باید تا دو ماه دیگه کار کنید اگه مشکلی هست باید در جریان باشم تا من بتونم کمکتون کنم

-باشه ممنون ببخشید مزاحمتون شدم.

-خواهش میکنم

تلفنو قطع کردمو سرمو گذاشتم رو زانو هام از این زندگی لعنتی خسته شدم اه چرا من مستحق داشتن یه زندگي مثه زینو نداشتم تمام بدنم یخ زده بود سرمو رو اون طرف صندلی گذاشتم و طولی نکشید که دوباره خوابم برد ...

فردا صبح

ساعت شش صبح بیدار شدم دیدم همون پلیور دیشب رومه پرتش کردم رو زمین بعد از چند دقیقه دوباره سرو کلش پیدا شد اومد جلو گفت

- بیا بریم خونه

سرمو بردم یه طرف دیگه و جواب ندادم دستمو گرفت و بلند کرد زیاد فشار نداد که دردم بگیره مخصوصا یه جیغ کوتاه کشیدم تا یکی منو از دست این روانی نجات بده محافظ پارک اومد و گفت

-مشکلی پیش آمده؟

زین گفت

-نه نه راستش باربارا از سوسک میترسه و اینجا  یه سوسک دیده