20

326 43 6
                                    

هاییی گایززززز

سو ساری من گوشیم این مدت خراب شده بود

نمیتوتستم اپدیت کنم

ووت وکامنت یادتون نره چپتر بعدی هم بیشترشو نوشتم :))

--------

صدا تو سرش اکو میکشد صدای موزیک حالشو بدتر میکرد

زین:چرا این مهمونی مسخره تموم نمیشه؟

خودشو رو تخت پرت کرد و بالشو رو گوشاش گذاشت

کلافه شده بود و سر دردش ازارش میداد

7:40AM

بالشت زیر سرشو جابه جا کرد و دوباره سرشو روش گذاشت
دیشب انقدر خسته شده بود رو کاناپه خوابش برد

گوشیشو چک کرد چند تا مسیج از جیکوب ک برنامه هفته آینده شو بهش داده بود
و یکی از الکس ک یاداوری ک تا چند روز استودیو نیست

صفحه گوشیشو خاموش کرد و رو میز کنارش گذاشت

با یاداوری گذشته پلکاشو رو هم فشار داد
همون لحظه صدای مسیج جدید دوباره گوشیشو برداشت

یکی از یه ناشناس

-:هی چطوری؟بابت دیشب متاسفم

-زین؟تویی؟

-نه من دوست زینم، رایان :))

-اوه ! سلام رایان، برای چی متاسفی؟

-ام خوب ما نتونستیم خوب حرف بزنیم ! من یکم مست بودم

-ولی ما که تا اخر شب با هم حرف زدیم !!

-لعنتی ! یادم نمیاد ..گفتم که مست بودم

لیام شکاک دوباره حرفایی ک رد و بدل شد بینشونو خوند

-خیلی خب رایان ! من باید برم خدافظ

-خدافظ

گوشیو رو تخت پرت کرد و ضربان قلبشو از کنترلش خارج شد

زین: لعنتی داشتم سوتی میدادم!

زین با خودش گفت.. موهاشو چنگ زد و از اتاق خارج شد

رایان:هی!خوبی؟

رایان با نگرانی گفت

زین:سلام. اره

زین زیر لب گفت رو رو صندلی نشست

هری:صبح بخیر

زین:صبح بخیر

زین اروم گفت

لویی:زین دیشب خیلی دنبالت گشتم کجا بودی؟؟؟

رایان:پیش لیام !!!

رایان بدون مکث گفت و بعد با ترس ب زین نگاه کرد. حس کرد گند زد

زین خونسرد به لویی نگاه کرد

لویی:خسته بودم خوابیدم

هری:لیام؟

only YOU [Larry & Ziam]Where stories live. Discover now