ویلیام: از الان بگم اشپزخونه باتوعه ۱ هفته اس بهش دست نزدیم.اشغال دونی شده
زین:همیشه با من بوده ... نامرد
و: ی جوری مظلومانه حرف میزنی انگار اشپز خونه عمارتی چیزی رو داری جمو جور میکنی !
ز:باشه باشه ! غلط کردم حق با توعه
و: همیشه هست !
زین خواست چیزی بگه ولی صدای در کهپشت سر هم زده میشد مانعش شد
و: واو واو چه خبرته طلب کاری؟؟!
تیلور: معلوم هست کجایی؟نیویورک چه غلطی میکردی؟؟
و: من خواستم بهت خبر بدم ولی سرم شلوغ-
ت: دیگه مهم نیست ویلیام! چون الان اومدم وسایلمو ببرم
و:هی داری شلوغش میکنی . بزار حرفامو بزنم
ت:این رابطه ی مزخرفو دیگه نمیخوام ادامه بدم چند ماهه دارم تحملت میکنم
و:هی فقطتو نیستی ! تنهایی تصمیم میگیری؟؟؟
ت:آره مشکلیداری؟؟؟ برو کنار میخوام بیام تو
و: . . . . . . .
ت:میگم برو کنار !
تیلور خودشو ب سرعت ب اتاق رسوند و ویلیام دنبالش کرد
و: اجازه بده حرف بزنیم تی
زین فوری از اشپزخونه بیرون اومد گوشی ویلیامو از تو کوله اش بیرون آورد
سیم کارتشو با ماله خودش عوض کرد
تیلور از اتاق بیرون اومد و سمت در ورودی رفت
و:ب حرفام فکر کن ... لطفا !
ولی تیلور انگار که چیزی نشنیده باشه درو محکم پشت سرش بست
ویلیام با ناامیدی خودشو رو کاناپهپرت کرد
ز:اوووه! ویلیه بیچاره!
و:حوصله مسخره بازی ندارم زین
ز:تو ک اون شب کلی دختر تور کردی!چی شد؟؟
و:تیلور نمیشن!!
ز:واقعا چطور انتظار داری ازش اجازه بده بهت با دخترای دیگه لاس بزاری و باهاش بخوابی؟؟
و:چون خودشم معلوم نیست هر شب با کیه !
ویلیام آروم گفت
ز:اوه!
و:فاک گندشبزنن! پاشو !امشب باید مهمونی بگیریم
زین خندشگرفت
ز:جشن جدایی؟؟
و:اهههه نمیدونم! فقط میخوام خودمو ی جور خالی کنم
زنگ بزن به هر کی! بگو همه بیانز:خب برو کلاب اینجا خیلی بهم ریخته اس !
و:یادت نیست اخرین بار چطوری دعوا شد اونجا؟دیر میرسیدی یه گلوله تو مغزم خالی میکردن. همه فکر میکنن تقصیر من بوده
ز:.....
و:د پاشو زنگ بزن دیگه!!
زین گوشیشو برداشت
ز:ی چیز بگم؟؟
ویلیام سوالی نگاش کرد
ز:نمیخواستم بهت بگم ولی میدونستم دیر یا زود میفهمیدی... سیم کارتامونو عوضکردم
و:خب؟
ز:خب ک خب!
و:فاک زین تو یه لاس زن حرفه ایی . مخ کیو میخوای بزنی؟ اوههه فهمیدممم لیام پیننن
ز:خفه شو فقط میخوام باهاش حرف بزنم
و:باشهههه از لیام عزیزم لذت ببر.. فقط اگه تیلور مسیج داد بهم بگو
ز:اکی
----
YOU ARE READING
only YOU [Larry & Ziam]
Fanfictionلیام: زین، میشه همیشه بخندی؟! زین: چرا؟ لیام: چون وقتی از تمام دنیا دلم گرفته فقط لبخند توعه که میتونه دردامو از یادم ببره :)✨