40. متقابل

3.1K 473 58
                                    

فصل چهلم

اون... ازشون بدش نمی اومد.

نامجون اون رو دزیده بود، جونش رو تهدید کرده بود و بیشتر از چیزی که جین بخواد تصورش رو کنه آدم کشته بود اما جین یه قاتل نبود. اگر نامجون بخاطر اون کشته میشد هرگز نمی تونست خودش رو ببخشه.

همینطور یونگی، مینگیو ، هوسوک، کوکی و تهیونگ... و بقیه... فکر کشته شدن

اون ها یه حس سرما رو به تمام بدنش می فرستاد.

وقتی جین قدم به داخل اتاق گذاشت جیمین به شیرینی بهش خوشآمد گفت:"

سلام جینی!"

البته جیمین لبخند زده بود اما مدت یبود که اون لبخند کامل و همیشگی روی

صورتش دیده نمی شد... و جین دوستش رو اونقدری خوب می شناخت که

ناراحتیش رو حس کنه.

هوسوک از روی جعبه هایی که داشت جا به جا می کرد بالا رو نگاه کرد و به جین

لبخند زد و دست تکون داد و بعد برگشت سر بسته بندی پارچه هایی که دستش

بود.

جین لبخند ضعیفی به دوستش زد و جواب داد:" آ... سلام." و بعد به هوسوک

نگاه کرد و آرزو کرد که چند دقیقه بره بیرون تا بتونه راحت صحبت کنه.

اما قبل از هر چیزی صدای بلندی شنیده شد؛ جین حرفش رو متوقف کرد و با

چشم های گرد شده به دیوار سمت راستش نگاه کرد. بعد یه ضربه ی کوتاه

دیگه شنیده شد و صدای جونگ کوک توی هوا پیچید:" تهیونگ آح ... آروم

تر!"

جین چند بار پلک زد، برگشت و به هوسوک و جیمین نگاه کرد.

دوستش از خجالت صورتی شد و چشم هاش رو به زمین دوخت اما هوسوک از

جاش بلند شد و با غر غر به سمت دیوار رفت:" امشب نوبت تهیونگه ظاهرا!

نوبت کوکی که باشه اینقدر سر صدا نمیکننا!"

بعد محکم روی دیوار کوبید:" صداتون رو بیارید پایین! حالا ما هیچی... گوش

مون به فاک رفته تموم شد، شاهزاده اینجاس!"

اما صدای کلفت تهیونگ از طرف دیگه ی دیوار چوبی جواب داد:" خفه شو

هوسوک، داریم سعی می کنیم!" و این بار جین شنید که کوکی ناله کرد و تهیونگ

ساکتش کنه. ♥ سعی کرد با گفتن هیسس

جین بعد از چند بار پلک زدن به حالت تایید سر تکون داد و به سمت تخت،

جایی که جیمین نشسته بود رفت. جیمین با کنجکاوی بهش نگاه کرد:" خب

چی تو رو به گوشه ی دنجِ ما آورده؟"

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now