15. جونگ هوسوک

3.8K 665 59
                                    

قسمت اول با 81 خواننده فقط 15 تا رای داره. بچه ها متاسفانه داستان تا جبران کمبود رای ها همینجوری میمونه. عدد خاصی نمیگم. اونایی که آفلاین میخونید؛ وقتی برای لود کردن بقیه ی قسمت ها تشریف میارید لطف کنید رای هم بدید. 💜
اگرم بی اکانت از سایت میخونید؛ ساخت اکانت 5 دقیقه ام طول نمیکشه ولی میتونه کلی تجربه واتپد داری تون رو خاطره انگیز کنه. ❤🐱

فصل پانزدهم

اگه می تونست از کشتی پیاده بشه و خودش رو به حاکم منطقه و مقامات برسونه می تونست برگرده خونه پیش خانواده ش!

تمام چیزهایی که داشت آرزوشون رو می کرد بالاخره داشت به واقعیت تبدیل می شد. کابوسش توی دریا بالاخره داشت به آخر می رسید و باور کردنش ساده نبود.

جین که هنوز حسابی احساساتی بود خودش رو رو کناره های کشتی بالا کشید و روی لبه ی کشتی نشست و به پایین نگاه کرد. حدود 6 – 7 متر فاصله داشت اما اگه می تونست بپره و سالم بمونه، می تونست به شهر فرار کنه.

البته این غیر ممکن بود چون عرشه ی کشتی بلند بود اما جین که پر از هیجان بود کمی به جلو خم شد.

" بنظر میاد از اینکه صبح اومدی رو عرشه خوشحالی."

صدای کاپیتان که حالا کاملا لباس پوشیده بود خودش رو به جین رسوند.

جین سعی کرد احساستش رو پنهان کنه:" نه راستش." بعد صورتش رو به سمت دیگه ای چرخوند:" فقط از دیدن خشکی خوشحال شدم."

نامجون به سمت لبه ی کشتی خم شد و گفت:" واقعا؟"

جین می تونست نگاه های تیز نامجون رو روی خودش حس کنه اما ترجیح داد چشم های خودشو روی مردمی که تو اسکله بودن متمرکز کنه. جین فقط دعا دعا می کرد نامجون فکر نکرده باشه اون می خواسته فرار کنه. اگه همچین فکری می کرد تمام نقشه های جین نابود میشد.

پسر مو مشکی با یه لبخند ساده تایید کرد:" آره، خیلی وقت بود چشمم به خشکی نیفتاده بود و فکر کنم یکم زیاد هیجان زده شدم." و بعد از روی لبه ی کشتی کنار کشید و پرید روی عرشه کنار نامجون.

نامجون نگاهش رو روی جین نگه داشت و جین سعی کرد اوضاع رو با خنده به حالت عادی برگردونه:" خب، من که دیگه میرم صبحانه..."

جین هنوز می تونست نگاه های تند و تیز نامجون رو از پشت سرش حس کنه و این داشت عصبیش می کرد. نامجون شک کرده بود و این دقیقا چیزی بود که جین نمی خواست اتفاق بیفته.

لحظه ای که جین و نامجون پاشون رو تو اتاق غذاخوری گذاشتن هوسوک با شادی شروع کرد:" دیدین بهتون گفتم اون این دفعه دیگه خودش رو از نامجون قایم نکرده."

کوکی و یونگی که دو طرفش نشسته بودن سرشون رو به علامت تاسف تکون دادن. هوسوک خجسته به اونا لبخند زد و اونا کنار کوکی نشستن.

Pirate Prince Namjin Ver.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora