_اوماااا
صدای فریاد جان ، شلیک گلوله ، گریه ی جانگکوک و جیغ خدمتکارا تو گوشش اکو شد
به جسم بیجون زنش که الان یه تیر تو شقیقش بود خیره شده بود
خون جاری شده از سر همسرش نشون دهنده ی واقعی بودن اون مسئله بود و هر لحظه دعا میکرد که اینم یکی از شوخیای مسخره و ترسناک ماریا باشه
اما اون دیگه مرده بود
.
.
.
بخاطر سر دردی که داشت با اخم چشماشو از هم باز کرد و با خرگوشی که تو بغلش جمع شده بود مواجه شد
لبخند غمگینی زد
از طرفی اونقدر خوش حال بود که میخواست بال در بیاره ...
از طرفی تو قلبش حسای بدی داشت
ترس
اضطراب
ناراحتی
و از خودش متنفر بود ک چطوری تونسته بود با بیبیش اینطوری رفتار کنه اگه نامجون میفهمید سر به تنش نمیذاشت
دستشو اروم رو سر جانگکوک کشید
دماغشو به موهای پسر تو بغلش نزدیک کرد
بوی نارگیل و وانیل میداد
کی خودشو عقب کشید و به صورتش نگاه انداخت دستش زیره صورتش بود و این باعث شده بود لپاش جمع بشه
مژه هاش رو صورتش سایه انداخته بود ولباش یکم از هم فاصله داشت
شیطنتش گل کرد
انگشتشو بین لباش گذاش که جانگکوک شروع کرد به خوردن انگشتش
ریز از حرکت جانگکوک خندید
انگشتشو عقب کشید و زیر دماغشو لمس کرد که باعث شد جانگکوک اخم کوچولویی بکنه و غر بزنه
از کیوتیش دلش ضعف رفت
سرشو نزدیک گوشش برد
+بانی... نمیخوای بیدار شی صبح شده ها !
چیزی جز غرغر نصیبش نشد
پس یه بار دیگه امتحان کرد
+بانی... اگه جین هیونگ ببینه تو اتاقت نیستی...
هنوز حرفشو کامل نگفته بود که جانگکوک مثله فنر از جاش بلند شد و نشست
اما بخاطر دردی که تو کمرش حس کرد خودشو جمع کرد
تهیونگ سریع دستشو پشت کمرش رسوند
+خوبی بیبی ؟ درد داری ؟
_اره خیلی درد میکنه
با حالت گریه گفت که تهیونگ تو بغلش گرفتش و کمرشو نوازش کرد
+ببخشید که انقدر خشن بودم..
کمی مکث کرد و با بد جنسی ادامه داد :
+قول میدم دفعه ی بعد اروم تر برخورد کنم
جانگکوک با ترس سمتش برگشت
_دفعه ی بعد
با خباثت لبخندی به جانگکوک زد و دماغشو به پوست صورت جانگکوک کشید
+نکنه دیگه نمیخوای ؟
و خودشو به گردن جانگکوک نزدیک کرد و زبونشو رو لاو مارکی که شب قبل گذاشته بود کشید
همین کافی بود برای اینکه جانگکوک چشماشو ببنده و ناله ی ارومی از دهنش خارج شه
نیشخندی بخاطر ریکشن جانگکوک زد
+هومم؟ جوابمو بده
و زیر گوش جانگکوکو بوسید
_مممیخوام
و در اخر سمت لبش رفت و مک ارومی به لب پایینش زد و تو چشمای هم خیره شدن
+همم خوبه ..
همونطور که تو چشمای جانگکوک نگاه میکرد لب زد : +بهتره بری تا قبل اینکه کسی شک کنه !
جانگکوکو که انگار برق گرفته سریع از جاش بلند و شد و بدون توجه به درد کمرش باکستری که رو زمین افتاده بودو برداشت و پوشید و البته کلی سعی کرد بدن برهنشو از چشم تهیونگی که مثل گرسنه ها نگاهش میکرد دور نگه داره اما خب زیاد موفق نبود
رد شلاق و کیس مارکای بنفشی که رو بدن سفیدش بود زیادی تو چشم میزد
+بانی من کل دیشب بدنتو زیرو رو کردم چیو مخفی میکنی؟
با بد جنسیه تموم لب زد و باعث شد لپای جانگکوک بیشتر گل بندازه
_لباسم کو؟
به ارومی لب زد
+پارش کردم دیشب از تی شرتای من بردار بپوش
جانگکوک همونطور که خودشو بغل کرده بود سمت کمد رفت و یه تی شرت مشکی که براش اور سایز بودو برداشت و پوشید
که تا روی رونش میومد
بدن سفیدش زیر اون تی شرت مشکی که تا رونش میومد بیش از اندازه خودنمایی میکرد و تهیونگ. هر لحظه تحریک میکرد که این بیبیو زیر خودش داشته باشه
تا خواست سمت اسانسور بره صدای تهیونگ مانعش شد
+نمیخوای بوسه خداحافظیمو بدی ؟ شاید تا فردا همو نبینیم ؟
جانگکوک با تردید سمت تهیونگی که برهنه رو تخت فقط با یه باکستر نشسته بود رفت
اروم جلو رفت و بوسه ای رو گونه ی تهیونگ گذاشت
خواست عقب بکشه که تهیونگ دستشو گرفت
+همین؟؟
_تهیوونگ اذیتم نکنن
وفتی دید تهیونگ ولش نمیکنه جلو رفت و بوسه ی کوتاه و کوچیکی رو لباش تهیونگ گذاشت اما قبل از اینکه بتونه عقب بکشه تهیونگ کمرشو گرفت و به خودش چسبوندش
ملایم اما عمیق میبوسیدش
دتسشو زیر تی شرت جانگکوک برد و کمرشو لمس کرد که حانگکوک بخاطر سردیه دستای تهیونگ لرزه کوچیکی کرد
بلندش کرد و رو پاهاش نشوندش
+چرا ازت سیر نمیشم ؟
تهیونگ بین بوسشون لب زد که باعث شد جانگکوک نخودی بخنده
دیک تحریک شده ی تهیونگو زیر خودش حس کرد
همین باعث شد به طور غریضی خودشو جلو بکشه که اه مردونه ای از لبای تهیونگ خارح شد
+خودت داری شروع میکنی !
جانگکوک که متوجه حرف تهیونگ شد سریع از بوسه دست کشید و معذرت خواهی کرد
خواست عقب بکشه که باز تهیونگ مانعش شد
+خودت تحریکش کردی باید درستش کنی !
جانگکوک با استرس لب زد :
_اما ممکن جین هیونگ یا جیمین
+الان ساعت 6 صبحه همه غیر از منو تو و نامجون هیونگ که سر کاره خوابن
جانگکوک با اخم بهش نگاه کرد و با تعجب پرسید :
_پس چرا بیدارم کردی ؟
با دیدن لبخند تهیونگ منظورشو فهمید که لپاش قرمز شد و مشکی به سینش زد :
_یاا نذاشتی بخوابم چراااا؟
با اعتراض لب زد که باعث خنده ی تهیونگ شد
این اولین بار بود همچین خنده ای ازش میدید و همین باعث شد محوش بشه
وقتی متوجه نگاه خیره ی جانگکوک شد خندشو خورد و بدون مکث لباشو به لبای جانگکوک کوبید و خشت شروع به بوسیدن کرد
جانگکوک نا وارد با مک های ضعیفش سعی در همراهیه تهیونگ داشت
تهیونگ دستشو سمت باکستر جانگکوک برد و از زیرش به باسنش رسوند و بعد از اون به ورودیش
و واردش کرد
جانگکوک از حس انگشت تهیونگ داخلش اهی کشید
طولی نکشید که انگشت دومشم وارد کرد که از سر لذت خنده ای روی لبای جانگکوک اومد و قوصی به کمرش داد
اما وقتی جای خالی انگشتای تهیونگو حس کرد ناله ای از اعتراض کرد
تهیونگ بلند شد و با در اوردن باکسترش عضو تحریک شدنشو به نمایش گذاشت
به جانگکوک اشاره کرد که اونم باکسترشو در بیاره و بعد از اینکه جانگکوک کاری که ازش خواست و انجام داد دوباره سمت خودش کشیدش و جانگکوکو روی پاهاش نشوند
با حس کردن عضو تهیونگ بین باسنش محکم شونه ی تهیونگو گرفت و اماده ی دردی شد که قرار بئد احساس کنه چشماشو محکم بست
اما با وارد شدن یکم از عضو تهیونگ چشماشو کامل باز کرد و نفس عمیقی کشید و حبثش کرد
توانایی بازدمشو نداشت
پس یکم خودشو بالا کشید که تهیونگ محکم کمرشو پایین کشید که باعث شد عضوش کامل واردش بشه
صدای نالش از درد بلند شد و ناخوناشو تو کمر تهیونگ وارد کرد
چشماشو روی هم فشار داد
که صدای تیهونگ تو گوشش یجورایی براش مثل مسکن بود
+تا عادت نکردی تکون نمیخورم
چشماشو باز کرد و به تهیونگی که زمین تا اسمون با دیشبش فرق داشت نگاه کرد
جلو رفت و لب پایینه تهیونگو بین لباش گرفت اما تهیونک نذاشت جدا بشه و شروع کرد به بوسیدنش و حالا که تونسته بود حواسشو پرت کنه شروع کرد به ضربه زدن داخلش
راحت نقطه ی حساسشو پیدا کرد و دیگه خبری از ناله های پر درد جانگکوک که تو دهن تهیونگ خفه میشد نبود
از لذت سرشو به سمت عقب برد و ناله هاش اتاقو پر میکرد
+اسممو صدا کن ، بگو ماله منی
جانگکوک همونطور که ناله میکرد لب زد :
_اهه ددیی.. هاهه من ماله توام
تهیونگ منظورش اسمش بود و انتظار ددیو نداشت
اما ضرباتش بخاطر ددی گفتن جانگکوک شدت گرفت
و با اخرین ضربه خودش و جانگکوک با هم اومدن
از اینکه جانگکوک باز بدون لمس کردنش اومده بود راضی بود
جانگکوک سرشو رو شونه ی تهیونگ گذاشت و نفس نفس میزد
بوسه ای رو گردن بانیش زد و خودشو کشید بیرون
بدن جانگکوک شل شد و تو بغل تهیونگ افتاد
_خوابم میاد
با ناله زمزمه کرد
تهیونگ بلند شد و جانگکوکو روی تخت گذاشت
لباساشو تنش کرد و بعد از بغل کردن کوکیش سمت اسانسور رفت و دکمه ی اتاقشو زد
اروم در اتاقشو باز کرد و بعد از اینکه مطمئن شد کسی نیست جانگکوک به اتاقش برد و رو تختش گذاشت
جانگکوک غرق خواب بود
کمی نگاهش کرد و بعد اززدن بوسه ای رو موهاش از اتاقش خارج شد
_تهیونگ؟...
.
.
.
.
YOU ARE READING
Manquant
Fanfictionجانگکوک، جین و جیمین ۳ تا پسرین که تو پرورشگاه بزرگ شدن ، اما طی یه اتفاق مشکوک پرورشگاه اتیش میگیره و اونا مجبور میشن با اتفاقات جدید رو به رو بشن...