جانگکوک از صبح گم شده _
به سرعت سمت نامجون برگشت
چی ؟؟ یعنی چی گم شده ؟+
نگاهش به سمت بقیه رفت جیمینو جینی که مدام گریه میکردن ،هوسوکی که سعی نمیکرد ارومشون کنه و یونگی که سردی نگاهش جاشو به نگرانی داده بود
امکان نداره +
به سرعت سمت اتاق جانگکوک دویید در و با شتاب باز کرد
در کمدش باز بود ، تی شرت تهیونگ رو زمین کنارکمد افتاده بود ، تختش هنوز نا مرتب بود نگاهش به جعبه و یادداشت کنارش افتاد
سریع جعبه رو برداشت و بازش کرد
خالی بود
تو با جانگکوک راطه داری؟_
به سرعت سمت صدا برگشت
هیونگ+
نامجون عصبی فریاد کشید
جواب منو بدهه_
با صدای داد نامجون همه ئارد اتاق شدن
مگه بهت نکفته بودم حق نداری بهش نزدیک شی هااا؟؟؟_
نامجون اروم باش ×
جین اروم لب زد و دستشو رو شونه ی نامجون گذاشت
نامجون جلو رفت و انگشت اشارشو سمت تهیونگ گرفت
اگه بلایی سرش بیاد زندت نمیذارم کیم تهیونگ _
با خشم تو چشمای تهیونگ نگاه کرد بعد مکث کوتاهی برگشت که از اتاق خارج بشه که با صدای تهیونگ متوقف شد
من دوسش دارم +
_خفه شوو
با عصبانیت فریاد زد و مشتشو تو صورت تهیونگ فرود اورد
یقه ی تهیونگو گرفت و از رو زمین بلندش کرد
_مگه نگفته بودم حق نداری نزدیکش بشی هااا؟
تهیونگ برای اولین بار دست نامجونو پس زد و هلش داد
+چیکارشی هااا؟ همون نسبتی که تو داری منم دارم باهاش نمیتونی بهم بگی عاشق کی بشم عاشق کی نشم اونم منو دوس داره
_هه
نامجون خنده ی پر تمسخری زد
YOU ARE READING
Manquant
Fanfictionجانگکوک، جین و جیمین ۳ تا پسرین که تو پرورشگاه بزرگ شدن ، اما طی یه اتفاق مشکوک پرورشگاه اتیش میگیره و اونا مجبور میشن با اتفاقات جدید رو به رو بشن...