ماشینش متوقف شد و دید؛ نگهبان های دور مقر گرگ اسلحه هاشون رو به سمتش گرفتن
این حقیقت که اون و زین پلیس هایی بودن که وارد اینجا شدن و اطلاعاتشون رو دزدیدن هیچ وقت عوض نمیشه
اینکه اعتماد تک تک اعضا رو به دست آوردن و بعد خوردش کردن فراموش نمیشهاز ماشین پیاده شد و دست هاش رو بالا گرفت و آروم آروم سمت در بزرگ سیاه رنگ رفت
.
.
.هری طناب های دور پاهای زین رو باز کرد و بدنش رو پایین آورد
با دیدن تکون نخوردن زین شوکه شد
لیام و تایلر هنوز اونجا وایسادن
هری: تکون نمیخوره
تایلر اسلحش رو توی دستش گرفت
فکر میکرد زین میخواد بازیشون بده و بهشون حمله کنه و فرار کنههری چشم بند رو از صورت زین برداشت و بعد دهنش رو باز کرد
چند ضربه به صورتش زد و زین تکون نخوردگوشیش رو برداشت و چراغ قوهی اون رو روشن کرد
پلک های زین رو باز کرد و نور چراغ رو به چشمش تابوند
عدسی چشمش واکنشی نشون ندادهری ترسید و یه قدم عقب رفت
یعنی.. یعنی مرده!
زین چند بار سرفه کرد یه ذره تکون خورد
لیام با نگرانی چند قدم جلو رفت-چی شده؟
هری با تعجب به زین خیره شد.. چه جوری ممکنه چشمهاش به نور واکنش نشون نده ولی سرفه کنه و آروم نفس بکشه
هری خم شد و دستش رو روی نبض زین گذاشت
قلبش آروم میزنه
دوباره توی چشم هاش نور انداخت و باز واکنشی ندیدهری: امکان نداره
لیام: چی شده؟
قبل از اینکه هری حرفش رو بزنه یه نفر اومد و خبر داد نایل هوران اونجاست
لیام به تایلر گفت زین رو به طبقهی بالا بیارن و بعد از اونجا رفت
قلبش بیشتر از این طاقت نمیاره زین رو ناتوان ببینهتایلر اسلحش رو سر جاش گذاشت و به هری خیره شد
-چی شده؟
-چشم هاش.. به.. به نور واکنش نمیده
-مرده؟
-نبضش میزنه.. اون.. اون کوره؟!
-امکان نداره
تایلر جلوی زین نشست و تکونش داد تا بیدار بشه
چند ضربه به صورتش زد و زین ناله کردتایلر پلک های زین رو باز کرد و چراغ گوشی هری که روی زمین بود رو برداشت و نور رو توی چشم زین انداخت
حق با هری بود
ترسید.. چه جوری این و میخوان به لیام بگن؟!تایلر: اول.. اول باید ببریمش طبقه ی بالا