25

3.4K 578 484
                                    

گذر ثانیه ها کندتر و کندتر شده و زین تک تک صدا‌های اطرافش رو تحلیل میکنه
یه جنگ واقعیه... دستی از راه رسید و یقه‌ی لباسش روکشید و اون رو از وسط این جنگه بی پایان عقب کشید

جسد جان از بین دستاش رفت و دور شد
زین به سمت عقب کشیده شده بود و دیگه چیزی حس نمیکرد

صدایی در گوشش زمزمه کرد

-تو انجامش دادی

صداش رو به سختی به یاد آورد

-من این کار رو انجام دادم رایان هیلی.. تمومه.. حالا بی حساب شدیم

-قبوله

-چرا؟؟ چرا صبر کردی؟ خودت می‌تونستی کارش رو تموم کنی

-اولش دستم بهش نمیرسید.. بعدش فهمیدم تو بکشیش دردش بیشتر میشه‌‌ تو گفته بودی انتقام خانوادم رو میگیری

-ممنونم بابت همه‌ی کار هایی که کردی.

-میرم و برنمیگردم ولی هر وقت بهم نیاز داشتی می‌دونی کجا پیدام کنی

-کارای زیادی برام انجام دادی

-یه معذرت خواهی بهت بدهکارم.. وقتی ساختمونو منفجر کردم نزدیک بود بمیری

-مدارک رو سوزوندی

-اون اونجا بود یعنی یادت نیست؟

-بی‌نهایت مُرده برای من

-ولی اون هنوز اینجاست

-خیلی زود دیگه نفس نمیکشه

زین حس کرد رایان ازش دور شد.. صدای گلوله ها متوقف شدن
صدای نفس نفس زدن بقیه رو میشنوه و بوی خون توی هوا پخش شده

واقعا از پسش بر میاد؟ می تونه نبود نایل رو تحمل کنه؟ معلومه.. اون لیاقت مرگ رو داره

-زین... زین

صدای فریاد لیام رو شنید که دیوانه‌وار اسمش رو صدا میکرد

-لیام

لیام سرش رو برگردوند و سمت زین دوید و محکم بغلش کرد

-حالت خوبه؟

-نمی‌ترسی منو بغل کنی؟ من کشتمش.. وقتی بغلش کرده بودم

قطره اشک زین پایین ریخت اما صورتش بی‌احساس و مغرور بود

-تو دوستم داری.. می‌دونم که دوستم داری اما اونو دوست نداشتی..

-عاشقتم لیوم.. تو تنها کسی هستی که بهم دروغ نگفت

لیام لبخند زد اون زین خودشه

تایلر بین دریای خون وایساده بود و به اطرافش نگاه میکرد.. هری و لویی سالمن.. جک خوبه.. بوراک! پس بوراک کجاست؟

صداش کرد.. اسمش رو بلند گفت و توجه بقیه رو جلب کرد
دوباره اسمش رو فریاد زد باز جوابی نشنید

This man is still aliveWhere stories live. Discover now