.
..
..
.لویی از کلاسش بیرون رفت توی دلش لبخند میزد و با غرور راه میرفت
پچ پچ های جالبی که از سر صبح میشنید باعث شده بود با اعتماد بنفس راه برهالفا های قلدری که قبلا با لویی مثل یه تیکه شت رفتار میکردن الان با نگاه لویی دنبال یه سوراخ میگشتن
"واقعا لوناست!
"این مارک ها برای استایلزهاست!
"اون فقط بوی الفا نمیده , بوی قدرت میده
"اون خوشبخت ترین امگای اینجاست
"امیدوارم نتونه بچه دار بشه!لویی سریع سرشو چرخوند
اوه کی تونست باشه جز سوزی هاپکینسون !همه دانش اموزا به اونها خیره شده بودن
سوزی نگاهشو به اطراف میچرخوند , انگار تو درد سر افتاده بودلویی ابروشو بالا انداخت و جلوی سوزی ایستاد
:وقتی بچه هامو بدنیا اوردم , حتما به پرستار نیاز پیدا میشه , به آلفا هام میگم تورو هم تو لیست بذارناز کنار سوزی رد شد برای زین که با دهن باز اونو نگاه میکرد دست تکون داد
وقتی پیش زین رسید دستشو گرفت و همه رو با بهت و تعجب پشت سر خودشون جا گذاشت
.........
کلاس اخرشون رو هم تموم کردن و همراه هم از مدرسه بیرون رفتن
لویی محکم ناخن هاشو به دندون میگرفتزین دست لویی رو گرفت
:هی نگران نباش , تو خیلی خوب جواب اون دختره رو دادی , نذارن حرفای چرتشون روت اثر بذاره:ولی اگه حامله نشم چی زینی? استایلزا منو میندازن بیرون , من بیفایده میشم دیگه نمیتونم بیام مدرسه , اوه خدای من دیگه کسی منو نمیخواد
:کامانننن , تو کاملا اماده ای زندگیتو درام کنی , فاک به همه , من مطمئنم قراره ی دایی کلی پاپی عوضی و کیوت و فاککککک فکرشم داره دیوونم میکنه لوعه
لویی لبخند زد
:رنگ چشماشون , خدای من , بنظرت موهاشون فر میشه?:عاشق تغییر مودتم
:هی
لویی و زین چرخیدن و با دیدن جولین لویی پوزخند زد
:هی جو ... حالت چطورهجو به لویی دست داد و کنار زین ایستاد
:من خوبمنگاهی به زین انداخت و دستشو کنار بدنش گذاشت
:خوبی لاو?زین سرشو تکون داد و به کفشاش نگاه کرد
نه اینکه زین خجالتی باشه , اینکه لویی داشت نگاهشون میکرد وحشتناک بود , باید خودشو برای مسخره بازیای لویی اماده میکردلویی چشماشو چرخوند
:اوکی , این از زین , اونم از نایل , هی شماها منو تنها گذاشتینجولین لبخند زد
:میرسونیمت خونه بعد میریم
YOU ARE READING
WOLF
Fanfiction❌COMPLETE❌ Triplet harry edward marsel #larry تخیلی _گرگینه :Sorry baby, but you are an omega * * * :متاسفم عزیزم اما , باید قبول کنی تو یه امگا هستی . . 🌼🌹🌻🌺