.
.
..
.2 هفته بعد
هری کنار مارسل نشست
:لویی خیلی داره بد برخورد میکنه:هری بس کن اون لوناست تا وقتی نخواد تو نمیتونی ناتش کنی
:ولی ما باید بچه داشته باشیم
:از وقتی این بحث و راه انداختی لویی استرس میگیره , مدام وسط سکس ما میترسه تو بخوای بدون کاندوم کاری بکنی , بهتر نیست بهش وقت بدی?
:من فقط میترسم لویی واقعا نخواد اصلا بچه دار بشه
:واقعا?
:من حاضرم کل عمرمو صبر کنم , من میترسم لویی کلا روی همین تصمیم بمونه
:یعنی لویی وارد یه دوره ی افسردگی شده?
:تو فکر میکنی من نگران اینم که با لویی بچه دار شم ? من نگران خود لویی ام , اگه وارد دوره ی افسردگی بشه باید زودتر بپه دار بشه قبل اینکه دیر بشه
:تو کلا بلد نیستی درست حرف بزنی , تو انتخاب کلماتت جوری برخورد میکنی انگار لویی رو فقط برا بچه میخوای
:واقعا? اوه خدای من باید با لویی حرف بزنم
:لطفا حواست باشه چی میگی , تو قلب مهربونی داری ولی مغزت اشتباهیه
:من لویی رو خیلی دوسش دارم , وقتی ماجرا بهش ختم میشه کلا قاطی میکنم
:بهتر که مشاور نشدی , تمام مردم الان یا دعوا میکردن یا طلاق میگرفتن
:خیلی خب حالا , ادوارد کی برمیگرده?
:فکر کنم باید سه شنبه بیاد
:اوهوم , دلم براش تنگ شده
:منم همینطور , هر وقت چند روز نیستش انگار از دستش میدیم
هری از جاش بلند شد
:من میرم خرید هارو انجام بدم لطفا یه کاری کن لویی بیدار شه , نمیدونم اینم تاثیر افسردگیه که زیاد میخوابه یا نهمارسل سرشو تکون داد و سمت اتاقشون رفت تا لویی رو بیدار کنه
...............
نایل کنار زین نشست
:چی میشه اگه ما با هم مراسم بگیریم?زین گوشیشو روی کاناپه گذاشت و بیخیال بازی کردن شد
:ممنونم نی ولی منو جولین یه نقشه ی دیگه برای مراسممون داریمنایل لبشو بالا داد
:اوووو , چه عالی راستش لیام خیلی درگیر این البوم جدید شده از صبح تا شب یا داره عکسبرداری میره یا کلیپ های پرومو رو کار میکنن:خب زندگی با یه ادم معروف همینه نی , ولی اون دوست داره
نایل لبخندشو جمع کرد
:عام خب .... اون عالیه
YOU ARE READING
WOLF
Fanfiction❌COMPLETE❌ Triplet harry edward marsel #larry تخیلی _گرگینه :Sorry baby, but you are an omega * * * :متاسفم عزیزم اما , باید قبول کنی تو یه امگا هستی . . 🌼🌹🌻🌺