16.آخرین پارت

241 21 12
                                    

"خب هری ۳ سال بود که ما ازت خبری نداشتیم ولی انگار این باعث تموم شدن عشق طرفدارات نسبت به تو نشده بود، تو چند ساعت زودتر اومدی تا با همشون عکس بگیری. اونا عاشق همین رفتار مودبانه تو هستن."

"ممنون نیک. ما عاشق همیم و این عشق دو طرفه است. همه ی اونا بهم لطف دارن که بعد از این همه مدت منو فراموش نکردن و ازم حمایت میکنن. امیدوارم بتونم جبرانش کنم."
هری با لبخند همیشگی ش رو به نیک گفتم.

"خب هری وقت برنامه تموم شده و تو میتونی از همه شنونده ها خداحافظی کنی چون میخوایم به یکی از نقد های خوب درمورد کتابت گوش کنیم. این متن توسط یکی از بزرگترین آدم ها در این عرصه نوشته شده. و اون کسی نیست جز الویس کوردن."

هری از شنیدن اسم الویس تعجب کرد ولی سریع خودشو جمع و جور کرد و از شنونده ها خداحافظی کرد. تا به متن نقد گوش کنه.

"اولین کتاب هری استایلز با نام "نعمات" یک شاهکار کامله. این کتاب پر از استعاره است. تمام شخصیت های کتاب برگرفته از زندگی خود هری هستن. و حقیقتاً خیلی به واقعیت نزدیک اند.
من استایلز رو از وقتی خیلی جوون بود میشناسم. و ما باهم یه گذشته خیلی پیچیده داریم. من فقط میخوام یک قسمت از این کتاب رو برای شما بخونم. به نظرم این بهترین خط های این کتاب بودن و کاملاً مشخصه از اعماق قلب هری نشات گرفتن . و برای اخرین حرفم میخوام بگم که اگر به هر دلیلی ناراحت، سر خورده و افسرده هستین، خوندن این کتاب رو بهتون توصیه میکنم. هری استایلز میتونه شما رو از این نفرت درونی که گرفتارش هستین بیرون بکشه و بهتون یه انگیزه بزرگ برای زندگی بده."

هری اشک هاش رو پاک کرد و به نیک لبخندی زد تا شاید بتونه برای چهره نگرانش کاری بکنه.
اما نیک هنوزم با نگرانی به هری زل زده بود. نیک میخواست ازش بپرسه که حالش خوبه یا نه ولی دوباره صدای الویس پخش شد.

" مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد! ***
پس به چشم هایت اعتماد نکن. آنها فقط محدودیت‌ها را نشان میدهند. با فهم و درکت نگاه کن، دنبال چیزی بگرد که می‌دانی و راه پرواز را خواهی دید. محدودیتی در کار نیست! ### "

روز بعد هری یک توییت کوتاه زد:

۳ سال پیش حس کردم که لحظه ای که لویی رو از دست دادم آخرین پارت زندگیم بوده. ولی لویی در وجود من زنده است. آخرین پارت زندگی من وقتیه که ایمان من از بین بره، من تا وقتی لویی رو توی قلبم دارم، ایمان هم دارم.
به لویی ایمان دارم. میدونم که اون همیشه پیشمه. لویی کنارمه و من به بودنش ایمان دارم."

حالا زندگی تازه ای برای هری شروع شده بود. اون دوباره پیش دوستاش برگشته بود و اونا قول ترانه های جدیدی داده بود.
هری لویی رو همراه خودش داشت پس نگران چیزی نبود. حالا فصل جدیدی تو زندگیش آغاز شده بود. همه برای هری آینده ای پر از شادی رو پیش بینی میکردن اما باید دید که سرنوشت چه چیزی برای هری استایلز جوان رقم میزنه.

                        **********
*** :
– بعد از عشق اثر الیف شافاک

### :

– جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ
        
                        *********

خب گایز empty ghost تموم شد.
امکان داره فصل دو هم داشته اما فصل دو ژانرش تخیلی و فانتزی میشه.
به هر حال ممنون واسه همه چی شکلات ها❤❤❤

Empty Ghost {L.S} <Compeleted>Where stories live. Discover now