2.دم و بازدمِ اهمیت

296 47 2
                                    

دم - باز دم - دم - باز دم - دم - باز دم - دم - باز دم ....

" آروم نفس بکش هری نگران چی هستی به من بگو"
یک بار دیگه هوا رو وارد ریه هام کردم و آروم از دهنم بیرون دادمش.
" نگران آلیسم"

"همون دختره؟"
چشمامو باز کردم.

" خودشه آلیسون فیلارک ۱۶ ساله"

"هری تو با آلیسون مسافرت هم رفته بودی؟ "

"نه" چشمامو بستم.

" دوست داری بری یه جای گرمسیر؟ یه جایی که تا حالا نرفته باشی"

" من مسافرت نمیخوام دکتر، من آلیسو میخوام."

" تو قرصاتو میخوری هری؟"
چشمامو دوباره باز کردم‌. از روی تخت بلند شدم و روبروی میزش ایستادم.

" بعضی وقتا میخورم، بعضی وقتا هم نمیخورم. مگه فرقی هم داره؟ ۴۰ تا بسته از اون قرص های لعنتیتم نمیتونه اونو بهم برگردونه . من دخترمو میخوام. دختر پرتقالیم الان کجاست؟ هان؟ به من بگو کجاست؟ "

محکم با دوتا دستم کوبیدم رو میزش و به اشکام توجه نکردم. اونم از جاش بلند شد و گفت :
" هری من نمیتونم برات پیداش کنم، من نه پلیسم و نه عضو FBI من حتی تو گذشتتم نبودم. من فقط یه دکتر ساده ام و وظیفه من کمک به تو و افکار توعه. و اگه ببینم که قرصاهات رو به هر دلیلی سر وقت نمیخوری استایلز مجبور میشم اینجا بستریت کنم. "

دم - بازدم - دم - بازدم - دم - بازدم

"بستریم کن"

"چی؟"

"بستریم کن."
سکوت کرد. هیچ کس با دیوونه ای مثه من حرفی نداره که بزنه، من غیر قابل تحملم.

" خواهش میکنم منو اینجا نگه دار. اگه فقط یک ماه اینجا بمونم، قسم میخورم فقط یک ماه، همه منو فراموش میکنن. هری استایلز روانی فقط به درد فن فیکا و داستانا میخوره نه به درد واقعیت. اصلا میدونی چیه تو پروندم اسم یه مریضی لاعلاج رو بنویس. اینجوری دروغ هم نگفتی. من روحم مریضه و درمانی نداره.
میتونی تا ابد منو اینجا نگه داری و باور کن که هیچکی اهمیت نمیده. همه بعد دو روز منو یادشون میره. درد روحم با دوتا قرص و چند تا نصیحت برادرانه خوب نمیشه. من کسی که عاشقم بود رو به پول و شهرت فروختم. من تو قلبم هیچی ندارم. تو زندگیم خاک مرده پاشیدن. دیگه کسی واسم اهمیت نداره. منم واسه کسی اهمیت ندارم. "

در باز شد. اون اینجا چیکار میکنه؟ تا ناهار هنوز دو ساعت مونده.

"هری چرا داد میزنی؟ صدات کل سالنو گرفته."

"لویی؟ تو چرا اینجایی؟"
سرش و پایین انداخت و با تردید گفت:
"خب وقت دکتر داشتی منم نگرانت شدم، گفتم بیام پیشت تنها نباشی. ولی انگار یکمی دیر رسیدم."

به دکتر نگاه کردم که داشت با چشماش منو میکشت. اون آروم طوری که فقط من بشنوم زمزمه کرد:" اون بهت اهمیت میده هری."

***********
بلی اینم از این.... الان دو روزه میخوام آپ کنم یادم میره😥
خب حالا بنظرتون هری با آلیس چیکار کرده؟ آلیس الان کجاست؟ قضیه لویی چیه؟ البته بیشتر اینا تو پارت بعد مشخص میشه.... بوج بشین شکلات ها و راستی
فن فیک رو به دوستاتون معرفی کنین خواهشا☹😿😿😿💗💗💗

Empty Ghost {L.S} <Compeleted>Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang