هوسوک دریچه رو باز کرد و جسد رو به کمک تخت مخصوص جلو کشید همزمان که روکش رو کنار میزد گفت._ امیدوارم با معده خالی اومده باشید.
جانگ کوک با دیدن جسد اخم کرد حالا که اطراف زخم رو پاک کرده بودن بافت پاره شده و حتی بخشی از غضروف سفید نای مشخص بود.
تهیونگ اخم کرد و محل زخم رو با دقت بررسی کرد.
_شکافش باریک تر اونه که بگیم چاقو بوده.هوسوک موافقت کرد.
_درسته... به نظر من که سیم بوده... یه سیم محکم!_یه سیم فلزی؟
_ممکنه.
هوسوک پاهای جسد رو نشون داد و اضافه کرد.
_اما اینا مطمئنا چاقو بوده.تهیونگ به عمق بریدگی ها نگاه کرد، نا خود اگاه خم شد تا بهتر ببینه که دست جانگ کوک اون رو عقب کشید.
_خب دیگه کافیه!
.
.
.
.
.
.درحالی که با هوسوک خداحافظی میکرد به سمت افسر جئون برگشت.
_اعتراف کن!_چی؟
_تو از جسدا میترسی!
جانگ کوک تعجب کرد.
_نه... چرا همچین فکری کردی؟تهیونگ با قیافه ای نا امید به ماشین افسر جئون نزدیک شد. برای لحظه ای با خودش فکر کرد نقطه ضعف افسر رو پیدا کرده.
_ زود باش دیگه جئونی!
جانگ کوک عمدا با قدم هایی کوتاه داشت به ماشین نزدیک میشد.
این اولین بار بود که تهیونگ رو واقعا عصبانی میدید.
_چی شده؟درهرحالی که سویچ رو از جیبش بیرون می اورد پرسید.
_قسم میخورم اگه تا قبل از ساعت 9 منو به آپارتمانم برنگردونی به سیخ بکشمت !
جانگ کوک با خنده در ماشین رو باز کرد و تهیونگ با سرعت نور سوار شد. دلیل این همه عجله رو نمیفهمید.
_ساعت 9 چه خبره؟
و صدای داد تهیونگ داخل فضای بسته ماشین پیچید.
_ سریال فاکی من اون ساعت پخش میشه.... عجله کن!
* * * * *
در همان زمان اما مکانی دیگر...
جیمین روی صندلی نشست و به زن مقابلش نگاه کرد که طور مار دور گردنش رو به آرومی نوازش میکنه.
_از من چه کمکی بر میاد؟
با ناراحتی جابه جاشد، حضور دو بادیگاردی که کنار در اتاق ایستاده بودن و کوچیکترین حرکاتش رو نگاه میکردن اذیت کننده بود.
_خودت میدونی نووا!
زن خندید و به آرومی مار روی میز گذاشت.
![](https://img.wattpad.com/cover/198318422-288-k56563.jpg)
YOU ARE READING
RANDY
Action[کامل شده] "رَندی" داستان آدم هایی که گذشته شون اونها رو افسار گسیخته کرده. ¬افسارگسیخته ¬ ___________________ _مطمئن باش توی اون اداره کسی رو به اندازه من پیدا نمیکنی که بخواد کل خشابش رو توی دهنت خالی کنه.... مراقب حرفات جلوی من باش عوضی، درسته م...