‌XXVI

11.1K 2.1K 408
                                    

افسر جئون جلوی صورتش بشکن زد .
_ هی ...رفتی توی هپروت ؟

تهیونگ توله سگی رو که داشت بی قراری میکرد رو محکم تر بغل کرد .

به سختی زمزمه کرد.
_ میتونم ایمیلی که برات فرستادن رو ببینم ؟

جانگ کوک سیگارش رو که حالا تقریبا به فیلتر رسیده بود از پنجره پرت کرد.
_ مشکلی نیست.

با خودش زمزمه کرد.
_ به نظر منم مشکوکه...

_ میتونیم با این بریم توی اداره؟

سگی که داشت دست و پا میزد رو بلند کرد تا افسر هم ببینه.

جانگ کوک خندید.

در واقع اولین بار بود که میخندید.

تهیونگ نگاه مات شدش رو نمی تونست از افسر بگیره.

باید اون پسره مغازه دار رو هم میکشتم ؟

جانگ کوک با صدایی که هنوز ته مایه خنده داشت گفت.
_ فکر نکنم بشه داخل اداره بیاریش ..اما ادرس ایمیل داخل لپ تابه منه وتوی خونست.

_ میشه الان بریم ؟....اگـ اگه هنوز هم بهم اعتماد نداری میتونم چشمهامو ببندم تا ادرس رو نفهمم...خواهش میکنم باید اون ایمیلو ببینم!

افسر نگاهی به چشم های ملتمس پسر انداخت. حتی اون سگ هم که تمام مدت داشت تکون میخورد حالا ساکت شده بود وبهش نگاه میکرد.

به فرمون چنگ زد .

چه غلطی داشت میکرد.

ادمی رو که به طرز مشکوکی سابقه پاک شده ای داشت رو با ماشین خودش به خونه میبرد؟

مردی رو که خودش از همه بیشتر بهش مضنون بود روبه خونه میبرد ؟

چشم غره ای به جاده رفت و دنده رو عوض کرد تا از بریدگی بعدی به خونه بره.

...فقط اونجوری نگام نکن...

از خودش پرسید....شاید بخاطر نگاهه سگه باشه؟






تهیونگ بالاخره سگ کوچیک رو توی حیاط خونه افسر جئون رها کرد .
نگاهی به اطراف انداخت خونه های تک طبقه با دیوار های چند متری نشون دهنده نظامی بودن تمام محله و امنیت اطراف بود.

و حالا جانگ کوک با اوردن تهیونگ حس میکرد بزرگترین خریت عمرش رو انجام داده.

به دنبال افسر به سمت در ورودی رفت.
جانگ کوک کلید رو وارد قفل کرد و قبل از باز کردن در به سمت تهیونگ برگشت تا اخرین نگاه تهدید امیزش رو هم بهش بندازه.

_ حواسم بهت هست ...دست از پا خطا نمیکنی.

تهیونگ دست هاشو به نشونه تسلیم بودن بالا گرفت.
_ باشه باشه.

جانگ کوک اه کشید و در رو باز کرد تا هردو داخل برن.
_ بشین

به مبل راحتی اشاره کرد .قبل از اینکه وارد اتاقش بشه تا لپ تاب رو بیاره دوباره به سمت تهیونگ برگشت.
_و به چیزی دست نزن.

RANDYWhere stories live. Discover now