هری، هریِ عزیزم.من بیمارم. یه بیمار لاعلاج.
نپرس بیماریم چیه! جواب تو واضحه.
عشق یک بیماری ِبدخیم روحیه که من بهش دچارم.
اصلا تو خود بیماری ای هستی که من رو به خودت مبتلا کردی.
بگذریم.
آغوش تو کجاست تا داروی من باشه یارِ عزیزم؟
دست های تو کجان گونه شیرین من؟
شاید دست هات، مرحمی برای زخم های قلب من باشن.
شاید که نه، مطمئنا دست های تو، زخم های من رو التیام میدن گونه شیرین دوست داشتنی من.
جدا از بیمار بودن، من دیوونه ام هری.
دیوونه ی تو و وجود تو.
انقدر دیوونه ام که بعد از نوشتن تمام این کلمه ها و خوندنشون، به این پی بردم که تمام بند های نوشته های من، به هم مربوطن و در عین حال من بی معنی ترین جمله ها و کلمات رو کنار همدیگه ردیف کردم.تو از دیوونه ها خوشت میاد؟ خوشت میاد که من هر شب یه رنگین کمون قرص جلوم میزارم و با لذت تماشاشون میکنم؟ اصلا تو اینو نمیدونی هری! میدونی؟
من بیمارم.
بیمار به عشق.
من معتادم.
معتاد به تو و بودنت.
من جنون دارم هری.
من مجنون توام.بازم بگذریم عشقِ عزیزم.
بزار از این حرف بزنم که دستمال سر سبز، چقدر به چشم هات میاد. بزار بگم که امروز چقدر زیبا تر به نظر میرسی. تو اکسیر زیبایی مصرف میکنی هری؟ هرروز زیبا تر از دیروز، تو جادو بلدی؟ اصلا امکان داره کسی در اثر گذر زمان و پیری زیبا تر بشه؟
من دارم وقتی رو تصور میکنم که تو پیش نوه هامون نشستی و داری داستان عشق دوتا پسر به اسم ویلیام و ادوارد رو تعریف میکنی.
حتی اون موقع هم زیبایی هری.
اما کاش داستان ما طور دیگه ای رقم میخورد تا تصوراتم، فقط تصور باقی نمیموندن و ما میتونستیم یه بچه رو از پرورشگاه بیاریم خونه و سر اسم های دارسی و سیدنی، یا شایدم ویلیام و هرولد بحث کنیم و اونموقع من وسط دعوا بهت میگفتم:اصلا میدونی چیه؟ ما سه تا بچه ی دیگه رو از اون جهنم میاریم خونمون تا دیگه سر یه اسم مزخرف
دعوا و جدل نداشته باشیم!افسوس هری.
افسوس که این تصور ها فقط کمبود های این زندگی پوچ رو به رخم میکشن.
تنها کمبود من تویی هری.
من تورو لا به لای ملافه های تختم، روی صندلی کنار کتابخونه ی کوچیکم، پشت اجاق گاز قدیمی آشپزخونم و توی تک تک نقاط اون خونه ی خالی از گرما نیاز دارم.
زندگی من یه نقطهی پوچ و میان تُهیه هری.
تو تنها قسمت خوبِ وسط این اوضاع هستی.تو زیبا ترین چیز در نقطه ی دید منی شیرین من.
و این فقط تا وقتی ادامه داره که من باز هم اون موجود مونث رو کنارت میبینم.
هری، تو به اندام های وسوسه انگیز زنونه بیشتر از دست ها و قفسه ی سینه ی پر موی من علاقه داری؟ تو اون لطافت پوست نرم و نوازش های مثل پَر زن ها رو بیشتر از برخورد بی ریای کف دست های برنز من با پوست شیری رنگت دوست داری؟
اگه جواب تو مثبته باید بگم مشکلی نیست هری.
حتی خود من هم از خودم متنفرم.
تو که جای خود داری.
KAMU SEDANG MEMBACA
Calendar! |L.S|
Fiksi Penggemarجایی که لویی به طور یواشکی، عاشق یکی از هم کلاسی هاشه. و از روزی که اون رو برای اولین بار دیده، روز های سپری شده ی روی روزشمارش رو با خودکار سبز رنگ خط میزنه. ______ -دوستت دارم لو. آوای خارج شدن این سه تا کلمه از بین بوسیدنی ترین عضو صورتت، باعث...