8

597 82 55
                                    


طبق معمول با پوست گوشه ناخونش ور میرفت و پافشاری داشت روی این مسئله که کاملا پوستش رو از اونجا جدا کنه

حالتی که وقتی استرسش کاملا غیر قابل کنترل میشد به شکل احمقانه بروز پیدا میکرد و هیچ جوره نمیتونست متوقفش کنه!

قدم های شل ولش رو به سمت مقصدش کمی تند تر کرد و دستش رو توی جیب پشت جینش فرو برد و همزمان پوزخندی به آپارتمان های پر زرق و برق زد 

شاید اونجا و توی اون منطقه تقریبا پنجاه درصد از اون افراد مدعی سطح شعور بالا و فرهنگ‌ غنی و مهربونی بودن

اما پشت نقاب دلنشینی که درست کرده بودن
خودشون به خوبی میدونستن که بویی از اخلاقیات و شعور نبردن
و حتی گاهی وقت ها از خودشون هم خسته میشدن و به شکل مضحکی سر در تمسخر خودشون داشتن

جالب ترین قشر اون منطقه رو چهل و نه درصدی ک اشکارا و بی پرده تمام گند کاریاشونو انجام میدن میشه معرفی کرد

اونا بشدت به خوی کفتار صفت خودشون می‌بالن و کل جهانو مال خودشون ، بچه هاشون و ورثه به فاک رفته اشون میدونن
و زندگی براشون فقط معنیش سوراخ خوب و غذای خوبه

یک درصد اخرم ک بزور ب اندازه انگشتای دست بودن اونایی بودن که به طور واقعی لقب انسانو میشد بهشون داد
اما همون مقدارم هرروز در حال کمتر شدن بودن و یک جورایی توسط همون نود و نه در صد در حال انقراض و فساد بودن.

در مقابل بخش مرفح جامعه , پایین شهریم مطمئنا وجود داشت ک جای ادمایی مثل زین و گوستاو بود

جایی متشکل از معتادا  , فاحشه های افسرده ،  توزیع کننده ها ، قاچاقچیای اعضای بدن و دسته اخر فقیرای بدبخت که توسط دسته های قبلی که گفته شد به بازی گرفته میشدن

توی اون محله قانونی وجود نداشت در واقع اگر قانونیم بود بدون شک قانون جنگل بود.
و هرکسی که ضعیف تر از بقیه بود هرچند که اختلاف طبقاتی به اون صورت وجود نداشت یا میمرد یا خودشو میکشت.

مردم اونجا ، بویی از عشق و محبت و خوشبختی نبردن
و از کسایی که کل عمرشون و توی کثافت و لجن بزرگ شدن انتظار بیشتری نمیشه داشت
نمیشه ازشون خواست که هر روز با عشق به زندگی بیدار شن و پرده هارو کنار بزنن و از افتاب لذت ببرن
چون اونجا نه پرده ای وجود داشت نه نوری
حتی افتاب با اکراه نورشو به اون منطقه میتابوند
و محیط خفه و فاضلاب بالا زده واقعا نمیتونست کسی رو وادار به عشق ورزیدن بکنه

کسی به کسی اهمیت نمیداد و حتی متوجه نمیشدن مرد یا زنی که گوشه خیابون خوابیده مرده اس یا زنده!

درست مثل مادر گوستاو و بچه توی شکمش که توی یکی از همون کوچه های نفرین شده منطقه بدبخت بیچاره ها جون داد و کسی حتی متوجه نشد که کی بود و اونجا چیکار میکرد.

MAN OF MANY FACES [Z.M]Where stories live. Discover now