به سختی بدنمو بلند کردم و از دسشویی اومد بیرون ، میخواستم زودتر از اینجا برم ،
جایی که برای اولین بار دیدمش
جایی که همین یکمپیش دیده بودمش
هر ۶تاشون تو پذیرایی نشسته بودن و با دیدن من از جاشون پریدن قبل اینکه بخوان چیزی بگن گفتم "نامجونا تولدت مبارک ، من دیگ باید برم فردا عکسبرداری دارم !" انگار نه انگار من یکم پیش کابوس زندگیم رو دیدم و بدون هیچ حرفی از اون جهنم خارج شدمیک هفته بعد
شده بودم یونگی یکسال پیش ، خودمو تو کار غرق کرده بودم و نمیذاشتم کسی بهم نزدیک بشه ، تو این یه هفته نه کسی رو دیده بودم نه جواب تلفن داده بودم ، میخواستم از زمین محو بشم
اما متاسفانه نقشه هام هیچ وقت عملی نمی شد
زنگ در زده شده بود و من باید با یکیشون روبرو میشدم
اما انتظار دیدن تهیونگ و جونگکوک رو نداشتم
YOU ARE READING
Y.O.L.O 🌌 | Instagram AU | Persian
Fanfiction[Completed] Y.O.L.O = You Only Live Once یادمون نره ما فقط یبار زندگی میکنیم پس Live the life you love 🍃 داستان زندگی ۷ نفر با اونا همراه باشید 😎💙 - taegikook , hopemin , namjin Started : 2020.04.07 Ended : 2020.12.12 *این فیک بیشتر رو محور ا...