🌌60

673 133 1
                                    

سه روز پیش

تهیونگ دست در دست جونگکوک با استرس جلوی در خونه یونگی ایستاده بود
چند ماه پیش با چه حالی اینجا بود و حالا ...
دستشو رو زنگ فشرد و سکوت و کسی درو باز نکرد
به جونگکوک نگاه کرد و میدونست یونگی قرار نیست درو براش باز کنه ...
یکبار دیگه زنگ فشرد و چند بار به در کوبید
"هیونگ خواهش می کنم درو باز کن ، من فقط نگرانتم "
اما بازم جوابی نبود
تهیونگ با ناامیدی نگاهی به در انداخت "بریم !"
جونگکوک سر تکون داد "پیداش میشه بیبی ، باید صبر کنیم ..."

Y.O.L.O 🌌 | Instagram AU | PersianDonde viven las historias. Descúbrelo ahora