🌌10

864 179 4
                                    

با صدای زنگ از خواب پریدم ، ۱۱ ظهر بود
رفتم سمت در و با دیدن جونگکوک و تهیونگ با تعجب یه نگاهی به خودم انداختم بعد به خونه ، خونه بعد از خرابکاری دیشبم شبیه منطقه جنگی بود و خودم هم داغون بودم موهای ژولیده ، چشمای قرمز با گودی ده سانتی زیرشون ، کی باورش میشد این مین شوگای معروفه !
درو باز کردم اونا باید با همین ورژن واقعی من روبرو میشدن
"یونگی هیونگ ..."
صدای جونگکوک بود و تهیونگ با ناراحتی بهم خیره بود
لبخند کمرنگی زدم "سلام بچه ها ، بیاید تو !" از کنار در رفتم اونور "ببخشید اینجا واقعا شلوغه !" تهیونگ با دیدن وضعیت خونه گفت "یونگی شی خوبی ؟؟" "تهیونگ چندبار بگم بهم بگو هیونگ"
بهشون گفتم برن بشینن و براشون اب پرتغال بردم ، وسایلی که دیروز با عصبانیت شکونده بودم همه جا خونه دیده میشد ، جونگکوک نگاهشو از دور و بر گرفت "یکم پیش پستی که دیشب گذاشتی دیدیم نگرانت شدیم گفتم بیایم بهت سر بزنیم " مثلا داشتم به حرفاش گوش میدادم اما نگاهم به حلقه تو دستشون بود ، میخواستم جوابشو بدم که زنگ درو زدن حدس میزدم کیا باشن و حدسم درست بود
درو که باز کردم جین بغلم کرد "این چه قیافه ای که برای خودت درست کردی یونگزز ؟؟ هیونگ متاسفه ، بهش زنگ زدم گفتم نیاد ، هیونگ ببخش !!" تازه اونموقع بود که خونه رو دید و چشمش به جونگکوک و تهیونگ افتاد "اوه ..." "نگرانم بودن اومدن ببیننم !!" به نامجون که با نگاهی که نمی شد هیچی ازش خوند بهم خیره بود نگاه کرد "هی جون قبلنا سلام می کردی !!" "یونگی ..." اومد جلوتر "تو رو خدا بهم بگو دوباره قرص نخوردی" سرمو انداختم پایین "یونگی تو به من قول دادی اگر جین بفهمه ..." "تو هیچی بهش نمیگی ! دیشب مجبور شدم ، حمله بهم دست داد فقط اونطوری اروم میشدم !!" نامجون با شوک بهم خیره شد "باید بهم زنگ زدی !" "نمیخواستم هوپی بیاد بهش می گفتی !" جین داشت با جونگکوک و تهیونگ حرف میزد رو کردم به نامجون "دیگه مصرف نمی کنم فقط دیشب بود ، فقط یه لحظه فکر دوباره دیدنش بعد این مدت ..." نامجون نذاشت جملمو کامل کنم بغلم کرد "میدونم یونگز ببخشید" "توعه خنگ چرا عذرخواهی می کنی " "تقصیر من ..." "نه نبود" خندید "داری شبیه خودت میشی تو چرا همیشه زورت به این خونه بدبختت میرسه ، خودم دوباره برات درستش می کنم !!" "مرسی" لبخند زدم ، خوشحال بودم که دوستامو دارم و اون دوتا !!

Y.O.L.O 🌌 | Instagram AU | PersianWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu