شاید جونگین کسی بود که گاهی پیش چانیول میومد و دربارهی احساساتش صحبت میکرد اما چانیول بیشتر اوقات شبیه یه راز بزرگ بود. اونها جفتشون یه جور اشتباه رو انجام داده بودن اما یه تفاوت داشتن، جونگین میدونست عاشق سهونه و بعد به کافهش میرفت تا اونو ببینه و بعد انگشت وسطشو به سمتش میگرفت، ولی چانیول واقعا نمیدونست چه مرگشه. شاید اگه فقط یکم با جونگین صحبت میکرد میتونستن به نتیجه برسن -باوجودی که جفتون احمق بودن و مدام اشتباه میکردن- اما اونها مکمل هم بودن و معمولا با هم به نتایج خوبی میرسیدن.
شایدم چانیول میتونست با جونگین صحبت کنه اگه وقتی صبح از خواب بیدار شد کیرشو نمیدید که جوری سر بلند کرده انگار میخواد اعلام حضور کنه. خب این صحنهای نبود که یه پسر رو شوکه کنه ولی صحنهای بود که بتونه کلهی یه پسر رو کیری کنه. حالا چه چیز این قضیه موجب میشد که چانیول حتی درونگراتر بشه؟ جایی که چانیول رفت حموم و یهو تصمیم گرفت به جایی که آب سرد رو روی پسرش باز کنه، یکم بهش حال بده.
در واقع چانیول همیشه آب سرد رو باز میکرد. باوجودی که سن خر رو داشت فکر میکرد جق زدن کار بدیه و موجب کور شدنش میشه. در هر صورت اتفاقی که با بکهیون رخ داد برای چانیول یه جور شوک بزرگ بود و اون همینجور که داشت با احساسات مزخرفی مثل نخواستنی بودن -که خودشم به صورت منطقی هیچ ایدهای نداشت که چرا اینجور حس میکنه- میجنگید باید به وضعیت داغون هرمونیش فکر میکرد. شاید اگه جق منظم داشت هیچ وقت روی بکهیون شق نمیکرد و بعدش شبیه زودانزالها رفتار نمیکرد.
برای همین چانیول کیرشو تو دستش گرفت و تصمیم گرفت قبل حموم رفتن یکم خودشو بماله. چشماشو بست و تصمیم گرفت به تصورات شهوانی خودش تکیه کنه. بله، چانیول از اون مدل آدمایی بود که پورن هم نگاه نمیکرد. تصورات شهوانیش حول محور یه پسر قد بلند و تنومند با یه کیر بزرگ میچرخید. اون پسر که موهای نسبتا بلند و مشکی داشت خیلی خوب، آروم و مهربون و البته عمیق میبوسید. چانیول نفس عمیقی کشید و به حرکات دستش ادامه داد اما یهو متوقف شد. اون پسر جذاب کریس بود و این اصلا جالب نیست که بخوای با فکر دوستپسر مرحومت بزنی. چانیول قرار بود خودشو خالی کنه ولی حالا فقط بغض کرده بود و احساس بی عرضه بودن میکرد. این وسط شق درد هم داشت آزارش میداد.
ترجیح داد فقط تمومش کنه و بعد بره یه صبحونهی عالی بخوره. سعی کرد روی لبای کیونگسو تمرکز کنه چون در هر صورت اون تقریبا دوست پسرش به حساب میومد و این اشکالی نداشت. چشماشو بست. اون لبای درشت و نرم دورش حلقه میشدن و اونقدر داخلش میدادن که عوق بزنه. کیونگسو بالا میومد دستاشو توی موهاش فرو میبرد و میکشیدشون و چانیول رو مجبور میکرد بیشتر به کمرش قوس بده. چانیول نزدیک بود. دستاش... دستاش... در کسری از ثانیه این دستای بکهیون بود که داشت پایین تنهاشو خیلی حرفه ای میمالید و لباش خیلی وحشیانه لباشو میبوسیدن. بکهیون تند تند فحش های ریزی میداد که چانیول رو بیشتر ترنآن میکرد و چانیول اونقدر نزدیک بود که نمیتونست تفکراتشو متوقف کنه.
ČTEŠ
The Story Boy: Touches
FanfikceCompleted ✅ فصل دوم: لمس ها كاپل ها: بكيول، سكاي ژانر: فلاف، عاشقانه، اسمات خلاصه: با ورود بكهيون به زندگي چانيول، اون دچار يه سردرگمي عميق نسبت به روابطش شده. بكهيون بالاخره بعد از مدت ها ميتونه بنويسه و روحيه خوبي داره و يه جوراي دلش ميخواد بيشتر...