پیشنهاد!

1.6K 354 345
                                    

سلاااممم*-*
سال نو مبارک عزیزای دلم(":
حالتون خوبه؟

متاسفانه محتوای پارت جوری نیست که اسم عیدی بشه روش گذاشت ولی فعلا اینو داشته باشید، پارت های عیدی طور در ادامه میان((=

*****

Part 22

همینطور که با حوله کوچکی توی دست هاش مشغول خشک کردن موهای خیسش بود، در خونه رو باز کرد. خواست به فلورا سلام بده که چشم هاش با دیدن مرد قد بلند و ورزیده پشت سرش گرد شد.

+اوه.. سلام!

با کمی مکث گفت و از جلوی در کنار رفت تا به مهموناش اجازه وارد شدن بده

*سلام عزیزم

فلورا بعد از داخل شدن گفت و نگاهی به لوک و زین که با لبخند خجالتی ای به هم خیره بودن انداخت

*لازمه به هم معرفیتون کنم؟!

"فکر نکنم.. بابت بی خبر اومدنم متاسفم. به خاطر اصرار های فلورا بود"

لوک با صدای عمیقش گفت و زین تند تند سر تکون داد

+نه نه.. این چه حرفیه؟ خوش اومدید.

*بریم توی اتاق؟

فلورا همینطور که نگاه سرگردونش رو توی خونه میچرخوند پرسید و زین بهش جواب داد

+وسایل رو گذاشتم توی اتاق اما اگه میخواید بیایم توی سالن

*نه.. همونجا خوبه

+پس شما برید منم میام.. نوشیدنی چی میخورید؟

فلورا کف دستش رو توی هوا تکون داد

*هیچی.. همین الان تا خرخره صبحانه خوردیم

زین و لوک به آرومی خندیدن. زین خواست دنبال فلورا به سمت اتاق بره که صدای موبایل لوک هردوشون رو متوقف کرد

لوک موبایلش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و با ابرو های خم شده به صفحه اش نگاه کرد

"از دانشگاهن.. شما مشغول شید"

تماس رو وصل کرد و به سمت دیگه ای رفت. زین و فلورا داخل اتاق رفتن و هردوشون روی تخت نشستن. فلورا کیف لپ تاپش رو کنار تخت گذاشت و چند لحظه ای گذشت که بالاخره با تمسخر پرسید

*رنگ زدن خونه شازده تموم شد؟

زین که برای برداشتن لپ تاپ خم شده بود صاف نشست و بعد از گذاشتن لپ تاپ روی پاهاش جواب داد.

+خیلی وقته.. فقط دو سه روز طول کشید

*خوب پیش رفت؟

زین لب هاش رو جمع کرد و سر تکون داد

+کاملا.. فقط یه تیکه اش خراب شد که خودش هنوز نفهمیده. البته اگه متوجه بشه هم با نایل دست به یکی کردیم، میندازیم گردن خودش

Helium(ziam)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant