آسیب؟!

1.5K 307 167
                                    

سلام بچه ها. حالتون خوبه؟

شماره های پارتا رو اشتباه زده بودمممم(((:
به این شکل که دو سه تا پارت چهارده داشتیم مثلا((=
خلاصه که تازه فهمیدم بیست و هشت تا پارن ننوشتم، سی و دو تا نوشتم(=
هیچی دیگه میخواستم بگم من خیلی حواس پرتم. همین((:

*****

part32

کمی به جلو خم شد تا لیوان قهوه رو از فلورا بگیره. یکی از بیسکوییت های توی بشقاب رو برداشت و روی میزی که جلوش قرار داشت گذاشت. لیوان رو به لب هاش نزدیک کرد. به محض اینکه کمی ازش نوشید، صورتش رو توی هم کشید و روی میز برگردوندش.

+چرا اینقدر شیرینه؟!

فلورا همینطور که پاهاش رو روی مبل جمع میکرد کمی از لیوان خودش رو مزه مزه کرد و ابروش رو بالا انداخت.

*شکرش از دستم در رفت..

زین دوباره لیوان رو بالا برد اما خیلی سریع روی میز گذاشتش.

+خیلی از دستت در رفته!

فلورا چشم هاش رو توی کاسه چرخوند و از جا بلند شد.

*بده عوضش کنم.

+نه نه نمیخواد..

زین سریع گفت و لیوان رو از روی میز برداشت تا دست فلورا بهش نرسه.

*مال خودمم شیرینه.. بدش بهم.

فلورا گفت و دستش رو جلوی زین نگه داشت. زین لیوان رو به دست فلورا داد و با صدای آرومی گفت

+ببخشید..

فلورا خندید و همینطور که از در بیرون میرفت سر تکون داد.
چند دقیقه بعد زین هم بلند شد تا از اتاق بیرون بره.. چهار ساعتی میشد که خودشون رو توی اتاق حبس کرده بودن و زین جدا کلافه شده بود. وارد آشپزخونه شد و روی اپن نشست. فلورا از پشت یخچال نگاهی بهش انداخت و نفسش رو بیرون داد. پاکت شیر رو از در یخچال برداشت و بعد به سمت زین رفت. چند لحظه ای بهش خیره شد تا اینکه زین بلاخره منظورش رو فهمید. همینطور که توی سرش به فلورا که میتونست جای دیگه ای رو انتخاب کنه غر میزد از روی اپن پایین رفت و روی یکی از صندلی های پشت میز نشست.

فلورا کمی از هر لیوان قهوه رو توی لیوان دیگه ای ریخت و بعد همینطور که با دقت شیر رو بهشون اضافه میکرد، از زین سوال پرسید.

*چه خبر زین؟!

زین نیم نگاهی به فلورا انداخت و جواب داد.

+هیچی.. چیز جدیدی نیست.

فلورا لیوان زین رو جلوش گذاشت و رو به روش نشست.

*شیرقهوه از قهوه خالص بهتره نه؟!

با چشمای ریز شده پرسید و زین میدونست باید تایید کنه.. به آرومی خندید و سر تکون داد.

+البته که هست.

Helium(ziam)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang