سلام بچه ها و یک انار نمک زده((=
حالتون خوبه؟.. زنده اید درواقع؟!این پارت از اوناییه که نه میشه ننویسیش و نه میشه خوب بنویسیش'-'
ولی شما حوصله داشته باشید و بخونیدش'-'آره دیگه.. همین
*****
part 20*زین رفت؟
نایل به محض وارد شدن به اتاق، همینطور که نگاهش رو اطراف میچرخوند پرسید.
لیام سرش رو بالا آورد و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت
-تو مگه دیدیش؟
نایل سر تکون داد و به بیرون اشاره کرد
*توی سالن
-چه جوری شناختیش؟!
*چند تا پسر بیست- بیست و پنج ساله شرقی با موهای مشکی و قیافه خیلی خیلی زیبا ممکنه بیان اینجا و بخوان تورو ببینن؟!
تمام صفت هایی که لیام از قبل به زین نسبت داده بود رو ردیف کرد و لیام رو به خنده انداخت
*البته واقعا خوشگل بود.. قبول دارم. همه چی خوب پیش رفت؟.. عذرخواهیش پذیرفته شد؟
لیام با ابروهای بالا رفته و لبخند ریزی روی لب هاش بهش نگاه کرد
-اینو از کجا فهمیدی؟!
*معذرت خواهی رو؟ خودش گفت.
-اوه.. چه صادق
گفت و بلند شد تا کتش رو برداره
*آره.. راحت گفت
لیام کتش رو پوشید و موبایلش رو از روی میز برداشت.
-همیشه همینطوریه. همه چیز رو میگه
نایل با خنده گفت
*چه آدم شناس شدی لیام!
-لازم به شناختن نیست. یه سری از ویژگی هاش یه راست میره تو چشمت.. اینقدر که مشخصه
پشت سر لیام از اتاق خارج شد و همینطور که در رو میبست گفت
*چه آدم هیجان انگیزی..
لیام با لبخند سر تکون داد
-واقعا هست.. تو کجا داری دنبال سرم میای؟
نایل از گوشه چشم بهش نگاه کرد و با نگرانی اخماشو توی هم کشید
*تو دیشب بهم گفتی اگه ظهر کاری ندارم باهات بیام تا یکی از خونه هایی که دیدی رو نشونم بدی
لیام لحظه ای ایستاد و دستش رو روی صورتش کوبوند
-لعنت بهش یادم نبود. ساعت چنده؟
نایل نگاهی به ساعتش انداخت
*یک
لیام "فاک" رو لب زد و قدم هاش رو تند تر کرد
KAMU SEDANG MEMBACA
Helium(ziam)
Fiksi Penggemarتو پسرِ شیرینِ من توی روز های تلخم بودی من هم مردِ روشنِ تو توی روز های تاریکت