(Yoongi P.O.V)
با صدای جیک جیک گنجشک ها چشام ار باز کردم صبح شده بود اما تهیونگ هنوز خواب بود به چهره ی معصومش توی خواب خیره شدم با دست آروم آروم موهای آبی و زیباش رو نوازش کردم موهاش به شدت نرم بود و حس خوبی از نوازش کردنش بهم دست می داد هیچ وقت یادم نمیره زمانی که توی اتاق کارم نشسته بودم و تهیونگ طبق معمول با سروصدا وارد اتاق شد با بی حوصلگی نگاهش کردم و با سردی تمام ازش پرسیدم:
_چی می خوای تهیونگ کار دارم
با اینکه سرد باهاش حرف زدم با ذوق و شوق بهم نزدیک شد تا رنگ موهاش رو بهم نشون بده
تهیونگ_هیونگ موهام قشنگه؟
با این حرفش به موهاش دقت کردم و با دیدن اینکه رنگشون کرده حسابی عصبانی شدم نمیدونم چرا کنترلم رو از دست دادم بدون اینکه به چیزی فکر کنم سرش فریاد زدم:
_به چه اجازه ای موهات رو رنگ کردی؟
زمانی که تهیونگ جوابی نداد و فقط بهم نگاه کرد بیشتر حرصی شدم و بیشتر دعواش کردم اونم هیچی نمی گفت و فقط با بغض بهم نگاه می کرد بعد از اینکه حسابی سرش داد زدم به در اشاره ای کردم و سرم رو دوباره توی برگه هایی که روی میز بود فرو بردم کمی بعد از اون اتفاق متوجه ی اشتباه شدم من نباید عصبانیتم رو که به خاطر کار و مسائل دیگه بود سر تهیونگ خالی میکردم فردای اون روز به بازار رفتم تا سی دی بازی جدیدی که به تازگی به بازار اومده بود براش بخرم تا از دلش در بیارم که به اون پسر برخوردم یه پسر با موهای قرمز و لبخند خیلی بزرگ دقیقا همون موقع بود که حس عجیبی رو زیر پوستم حس کردم عطشی که برای خوردن خون اون داشتم خیلی عجیب بود تا چند روز بعد نمی خواستم قبول کنم که اون پسر جفت حقیقی منه اما زمانی که به اصرار تهیونگ به شهر بازی رفته بودیم (خون آشام ها هم میرن شهر بازی؟:/) و دوباره اون پسر رو دیدم قلبم با چنان سرعتی شروع به تپیدن کرد و میل به خون توی بدنم افضایش پیدا کرد که مجبور شدم اونجا رو ترک کنم تا به کسی آسیب نزنم اون موقع بود که مجبور شدم قبول کنم اون پسر جفت منه از اون موقع شروع کردم به اذیت کردن اون پسر وقتی حرص می خورد خیلی خوشگل میشد محو چهره ی خوشگلش توی ذهنم بودم که با صدای گوشیم به خودم اومدم از روی پاتختی گوشیم رو برداشتم با اسم لیسا که برام پیام فرستاده بود تعجب کردم یعنی چیکار میتونه داشته باشه بعد از وارد کردن رمز پیامش رو باز کردم و از چیزی که دیدم به شدت عصبانی شدم
(jungkook P.O.V)
بعد از اینکه ار هوسوک جدا شدیم با جیمین به سمت خونه هامون راه افتادیم راه زیادی رو طی نکرده بودیم که دوباره متوجه ی اون جغد شدم بدون اینکه حتی برای یک ثانیه چشم ازش بردارم با دستم سریع به بازوی جیمین ضربه زدم
جیمین_هان؟ چیه؟ چی می خوای؟
همون جور که با دست به سمت جغد اشاره میکردم گفتم:هیونگ این همون جغدی هست که میگم دنبالم میکنه
جیمین_واو چه قدر خوشگل و ترسناکه
_آره ولی بعضی اوقات از اینکه هست احساس آرامش میکنم
جیمین_آهان ولی یه چیزی در موردش خیلی عجیبه
_چی؟
جیمین_چشماش... چشماش همیشه این شکلیه؟
_چه شکلی هیونگ؟
جیمین_نمیدونم یه جوریه انگار که....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆سلام
عیدتون مبارک تبریک با شیش روز تاخیر😑
واییی یادش به خیر موقعی هایی که همچین جایی تموم میکردم دوستام قصد جونم رو میکردن که بنویسم هیی😪
YOU ARE READING
You're just for me
Fanfictionاگر توسط یه جغد سفید مانند جغد هری پاتر تعقیب بشین چه حسی داره؟ من که فکر می کردم دیوونه شدم تا اینکه.... ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ _مگه گناه من چیه چرا اینکار ها رو با من میکنی +هیچی گناه ت فقط داشتن چیزی هست که برای انسانی مثل تو ز...