You're just for me (10)

160 31 7
                                    

(jungkook P.O.V)
جیمین_نمی دونم یه جوریه انگار که از یه چیزی نگران باشه یا بترسه
به طرف جغد برگشتم و به چشماش نگاه کردم حق با جیمین بود توی چشماش وحشت و نگرانی موج میزد این باعث تعجب خیلی زیادم شد چشمای اون همیشه پر از آرامش و خونسردی بود ولی امروز نا آرام و بی قرار به نظر می رسید. در حالی که به جغد زل زده بودم به جیمین گفتم:
_آره حق با توعه اما اون هیچ وقت اینجوری بهم نگاه نمی کرد همیشه نگاهش آروم و خونسرد بود نمی دونم الان چشه
چند ثانیه بعد از این حرف جغد سفید رنگ به سمتم پرواز کرد کاغذی رو جلوی پام انداخت بعد از اون اوج گرفت و توی افق محو شد من و جیمین از تعجب خشک شده بودیم و نمی دونستیم باید چه کاری انجام بدیم نمیدونم چقدر گذشته بود که جیمین خم شد و برگه رو از روی زمین برداشت بازش کرد اما با چیزی که روی کاغذ دید چشماش گشاد شد میتونستم ترس رو توی چشماش بخونم به سمتش رفتم با چیزی که رو برگه نوشته بود برای دومین بار توی شوک رفتم اسم هوسوک با خط زیبا و درشتی بر روی کاغذ نوشته شده بود با تعجب جیمین رو زیر لب صدا کردم:
_جیمین
جیمین_ ب...بله
_بیا بریم دنبالش مطمئن شیم
جیمین_باشه
برگه رو تا کرد و توی جیبش گذاشت به سمت جایی که هوسوک رفته بود رفتیم. با تمام وجود می دویدیم تصمیم گرفتیم از کوچه ی میانبر بریم؟ تا زودتر برسیم پیش هوسوک.توی کوچه انگار گرد مرگ پاشیده بودن فضای خیلی سنگینی بود و ترس ما رو بیشتر میکرد حتی یک پشه هم توی کوچه نبود سرعتمون رو بیشتر کردیم تا زودتر از اون کوچه بیرون بیایم و از اون فضا خلاص بشیم. با رسیدن به خونه ی هوسوک ایستادیم در حالی جفتمون نفس نفس میزدیم زنگ در رو زدیم بعد از گذشت چند دقیقه پدر هوسوک در رو باز کرد جیمین زودتر تونست خودش رو جمع و حور کنه رو به پدر هوسوک گفت:
جیمین_سلام آقای جانگ
ب/ه_سلام پسرم
جیمین_ببخشید مزاحم شدیم هوسوک هستش؟
ب/ه_نه هنوز نیومده خونه اومد بهتون خبر میدیم
جیمین_ممنون آقای جانگ
پدر هوسوک در رو به روی چهره های بهت زده و ترسیده ی من و جیمین بست خیلی گیج شده بودم یعنی چه اتفاقی میتونه برای هوسوک افتاده باشه که اون جغد به ما این طوری خبر رسونده؟

You're just for me Where stories live. Discover now