8
صبح روز بعد کار ما شروع شد. من با همکاری نماینده فدراسیون همه اطلاعاتی که اینجا لازم داشتیم به دست آورده بودم، همون اطلاعاتی که یونگی به خودش زحمتی برای تشکر نداده بود.
بعد از صبحانه یونگی یکم دیگه برامون سخنرانی کرد و بعد به هر کدوم از بچه ها ماموریتی برای انجام دادن داد. خب ما اینجا بودیم تا طرفداری و شور و اشتیاق مون نشون بدیم اما قبلش به بازدید میدانی از محل هایی که باید اونجا حضور پیدا می کردیم لازم بود. یونگی به بچه ها گفت باید چکار کنن و بعد رو به نامجون و ته تهگفت:" شما دو نفر برین یه نگاهی به اطراف کمپ تیم بندازین و یکم عکس و این چیزا برام بگیرین." و بعد نگاهی به من انداخت و ادامه داد:" من و جیمین هم میریم یه نگاهی به محل هتل تیم بندازیم."
پسره مسخره هی من به خودش می چسبوند نمیزاشت یه نفس بگیرم. نامجون سرش به علامت تایید تکون داد و گفت:" سولار هم با ما بیاد؟"
یونگی لبخند نصفه و نیمه ای زد و جواب داد:" یه دقیقه بزار اون دختر نفس بکشه، همه میدونن اون دوست دختر توئه مواظبش هستن."
نامجون اخم ساختگی کرد و گفت:"یونگی بچه نشو دیگه بزار کنار خودم باشه، اصلا تو چرا همه جا جیمین رو کنار خودت میبری به من که میرسی اجازه نمیدی سولار کنارم باشه؟"
با این حرف نامجون همه با تعجب به یونگی خیره شدیم. اصلا مقایسه خوبی نبود. من که دوست پسر اون نبودم. می خواستم شروع به داد زدن کنم که اسم من کنار این بشر نیارکه یونگی شروع کرد:" این چرت و پرت ها چیه میگی نامجون؟ من اگه این دردسر دنبال خودم میکشم واسه اینه که یه مشکل تازه درست نکنه."
پسره مسخره هر بار باید اعلام می کرد که علاقه ای به بودن کنار من نداره؟! این حرفش بهم برخورد و شروع به حرف زدن کردم:" اگه قول بدم کاری نکنم میتونم با ته تهبرم؟"
با این حرف من یونگی با اخم به سمتم برگشت و گفت:" تو از شرایط سو استفاده نکن مجبوری تمام مدتی که اینجاییم کنار من باشی." و بعد دوباره به سمت نامجون برگشت و گفت:" دست دوست دخترت بگیر و برو دنبال کاری که ازت خواستم تا یه بحث جدید راه ننداختی." و بعد با اخم مچ دستم گرفت و من دنبال خودش کشوند.
این پسره معلوم نبود چشه با همه حتی دوست های خودش هم درگیر بود. کمی که دنبالش کشیده شدم با داد زدن تونستم اون متوجه خودم کنم:" چته وحشی دستم کنده شد."
با این حرف من به خودش اومد و یکم آرومتر قدم برداشت، درسته فشار دستش دور مچم کمتر شده بود اما دستم ول نکرد و خیلی آروم پرسید:" گفتی اسم هتل تیم چی بود؟"
وقتی دیدم آروم شده منم سعی کردم با آرامش حرف بزنم:" اسم هتل Hotel New Peterhof بود، یه تاکسی بگیر تا اسم هتل بهش بگیم ببرمون اونجا."
YOU ARE READING
Hooligan | YoonMin
Teen FictionHooligan: a noisy violen person who causes trouble by fighting Hooligan: a violent young troublemaker, typically one of a gang هولیگان: جوانک اوباش، ولگرد به رفتارهای ناهنجار و تخریبگرانه هواداران فوتبال مانند درگیری و نزاع خیابانی، آشوبگری، اوباشگر...