عجیب دلم برای چپترهای کوچیک تنگ شده!
_____________
من دوباره دارم نادیدش میگیرم. حدس میزنم این باید عجیب باشه، از اونجایی که ما دوتامون هم تا دو ماه پیش استریت بودیم و با هم سکس داشتیم. نه حتی سکسی که بخاطر تاثیر الکل باشه. سکس مربوط به میت ها. که بهترین سکسی بود که تا حالا داشتم. با هیچی قابل مقایسه نبود. متنفرم که حتی درباره این چیزا فکر کردم. که زیاد بهش فکر کردم.عجیب ترین قسمت همه اینا، این بود که نیمه هفته ی اول از وقتی لویی رو نات کردم، آلفاها چجوری نادیدش میگرفتن.
لویی خیلی سریع متوجه این قضیه شد. مثلا اون باری که با آسانسور داشت میرفت پایین. کل راه رو نگران بود و من مجبور بودم پایین منتظرش بمونم. تا اگه لزوم داشت دخالت کنم، ولی آلفا فقط سریع اومد بیرون، و خیلی راحت از کنار من رد شد و رفت.
قضیه چی بود؟
تا آخر هفته، همه چی به حالت نرمال برگشته بود. نگاه هایی که بهش میکردن، ولی اگر بخاطر چشم غره های من نبود لویی به ندرت متوجهشون میشد.
ما دوباره یه هفته همو بو نکردیم. این دفعه بدتر بود، چون من نمیتونستم ببینم که ما دوباره پیش هم برمیگردیم. چجوری میتونستیم اینکارو بکنیم؟ ما خیلی بهم نزدیک بودیم. اون حتی نمیتونست بدون سرخ شدن به من نگاه کنه، کاری میکرد خیلی خوب سکسمون رو به خاطر بیارم، اینکه چقدر بعدش خوب بنظر میرسید. من اونو وقتی خیلی آسیب پذیر بوده دیدم و خیلی هم صمیمانه اینکارو کردم.
هر روز این هفته دربارش فکر کردم، دنبال پیدا کردن راهی بودن که دوباره بتونم بوش کنم. هر فکرم شکست میخورد. من دلم براش تنگ شده بود. داشتم اذیت میشدم. نداشتنش داشت بهم صدمه میزد.
این هفته ما تو نروژ بودیم، و هوا خیلی سرد بود. لویی فکر میکرد که در واقع یخبندون بود، و مجبور بود تمام مدت یه پلیور تنش باشه، و حتی گاهی اوقات یه کت. اون از سرما متنفره.
یه روز صبح با صدای بلند زنگ گوشیم بیدار میشم، با زور برش میدارم.
"لو؟" به سختی میگم، صدام هنوزم بخاطر خواب کلفته.
"سلام، هری،" یه صدای زنونه میگه. "فقط خواستم بهت خبر بدم، اجرای امشب کنسل شده. نیازی نیست برای تست صدا بیای."
ناله میکنم. خداروشکر. من خسته ام.
"باشه،" جواب میدم. "دلیل خاصی داره؟
اون داره از اونور چیزی تایپ میکنه، صدای کلیک موس میاد.
"آره،" جواب میده. "زین چند لحظه پیش زنگ زد. لویی مریضه و- ،"
من سریع قطع میکنم، تند سر جام میشینم. لویی مریضه؟ اون خوابه. نمیتونم چیزی رو حس کنم. چجوری مریضه؟
فاک. همین الانشم از تخت بیرون اومدم و هر لباسی که رو زمین پیدا میکنم رو تند میپوشم، پابرهنه از اتاقم میام بیرون و به سمت اتاق لویی میدوعم.
YOU ARE READING
Accidentally Mated (L.S)
Fanfictionلویی تازه به سن 24 سالگی رسیده و خیلی یهویی به امگا تبدیل شده. ظاهرش کاملا تغییر کرده، حتی اخلاقش هم کمی تفاوت پیدا کرده. هری یه آلفاعه و دیدن لویی به عنوان یه امگا از همون اول گیجش میکنه. اون بوی فوقالعادهای میده، خیلی خوشگله، اما هری استریته. ه...