امیدوارم که داستان واستون جذاب باشه. :)
*دوباره نیمچه اسمات*
_____________________
صبح روز بعد تنها چیزی که حس میکنم خشم لوییه. اون خیلی عصبانیه و همش هم بخاطر منه.
منم همینطور! باورم نمیشه که مجبورم اینجور چیزا رو هم با لویی قسمت کنم. یه چیز کاملا خصوصی و اون حتما باید اونجا باشه، درست وسط مغز من.
همونجور که برای تست صداهامون منتظر هستیم، من با غضب میشینم. بی صبرانه منتظرم امروز قبل از شروع شدنش، تموم بشه.
تمام چیزی که حس میکنم تنفرشه، و باعث میشه بچرخم چون اون از راه رسید.
ازت متنفرم. من بهش چشم غره میرم، امیدوارم بتونه این دو کلمه رو بشنوه.
"خیله خب،" مدیر صحنه میگه، و لویی اونور رو نگاه میکنه، منم همینطور. هر چی نباشه این درباره شغلمه. "بیاید یه چندتایی آهنگ کار کنیم، و بعدش شما آزادید که برید."
ما جاهامون رو درست میکنیم، من این سر و لویی اون سر استیج ایستاده و این باعث خوشحالیمه. من اصلا نمیخواستم نزدیکش باشم. اونم داره به همین فکر میکنه.
"لطفا no control رو بخونید." پیتر از اون سمت بهمون میگه.
لویی به شدت مضطرب میشه، اصلا اعتماد به نفس نداره. اون همیشه اینجوری میشد؟
ما شروع میکنیم به خوندن و لویی میفهمه که من اضطرابش رو حس کردم. من تقریبا میفهمم که بهم میگه برم گمشم.
اون با نقطه اوج آهنگ میخونه، بهتر از همیشه اش، و من نگرانیش رو دیگه حس نمیکنم. اون کارش خوب بود.
من قسمت خودمو میخونم، حسادتش رومتوجه میشم. اون به من حسودیش میشد؟
زین و لویی یه چت کوتاهی وسطش دارن، واضحه که داره از لویی تعریف میکنه چون اون سرخ میشه، یخورده احساس غرور پیدا میکنه.
"خب حالا better than words ؟" مدیر صحنه ازمون میپرسه.
ما اجراش میکنیم، بلند اونو میخونیم، جوری که تو سالن اکو میشه. راستش من کم کم حالم داشت بهتر میشد، اما بعد من و لویی باید با هم بخونیم ، باعث میشه تمام خشمی که داشتم یادم بیاد.
ما اونو فوق العاده میخونیم، صداهامون با هم هارمونی داره، تقریبا بهتر از دفعه های قبلی میشه. خیلی عجیبه، مخصوصا اونجوری که وسطش ما بهم چشم غره میرفتیم.
آهنگ تموم میشه، و یه ساعت دیگه هم تمرین میکنیم قبل از اینکه هر کدوم بریم سمت کارای خودمون چون باید چند ساعت دیگه دوباره برگردیم.
"لو میخوای بریم مک دونالد؟" نایل از امگا میپرسه.
"حتما." اون جواب میده.
KAMU SEDANG MEMBACA
Accidentally Mated (L.S)
Fiksi Penggemarلویی تازه به سن 24 سالگی رسیده و خیلی یهویی به امگا تبدیل شده. ظاهرش کاملا تغییر کرده، حتی اخلاقش هم کمی تفاوت پیدا کرده. هری یه آلفاعه و دیدن لویی به عنوان یه امگا از همون اول گیجش میکنه. اون بوی فوق‌العاده‌ای میده، خیلی خوشگله، اما هری استریته. ه...
