چپتر سوم

408 106 14
                                    

.
.
.
hope u like it
.
.
.

«استیو»

سیاهی زیر چشم‌هام دیگه داشت نگرانم می‌کرد.
به اجبار ساعت چهار صبح بلند شده بودم تا سر موقع به جلسه برسم و برای همین اصلا نتونسته بودم توی هواپیما بخوابم و این باعث شده بود زیر چشم هام از بی‌خوابی سیاه بشه.

"شبیه این زامبی‌ها شدی"

با صدای باکی، سمتش برگشتم. برعکس من، اون کاملا سرحال بود؛ جدای از این که اون آدم سرخیزی بود، تونسته بود علاوه بر ۶ ساعت خواب مفید، ۴ساعت هم توی هواپیما بخوابه و خب من یکم توی این مورد بهش حسودی می‌کردم.

عینک آفتابیم رو دوباره روی چشم‌هام گذاشتم و آهی کشیدم "خودم هم همین حس رو دارم"

"قراره اون روی سگت خودش رو نشون بده؟"

"اگر کسی روی اعصابم بره، آره"

اوکی، اون لبخندش واقعا روی مخم بود!

"این قیافه‌ایی که به خودت گرفتی_"

باکی از روی هیجان ضربه‌ایی به بازوم زد و حرفم رو قطع کرد "رسیدیم"

نگاهم رو فوری به جلو دادم و وقتی کاخی که قرار بود اونجا مستقر شیم رو دیدم، نفسی از روی راحتی کشیدم
هرچی سریعتر این جلسه تموم می‌شد، می‌تونستم سریع‌تر به محفل برگردم. هیچ وقت از اینکه مجبور می‌شدم برای مدتی طولانی اونجارو ترک کنم حس خوبی نداشتم.

راننده، ماشین رو سمت کاخ برد و اونجا بود که مینستر رو دیدم که وایساده بود بهمون خوش‌آمد بگه، پس سعی کردم تا جایی که می‌تونم یک لبخند واقعی بزنم. از ماشین پیاده شدم و باکی هم بعد اینکه از راننده تشکر کرد، از ماشین پیاده شد و پشت سرم اومد.

"آه استیو... چقدر خوبه که می‌بینمت"

مینستر با خوشحالی سمتم اومد و من هم با لبخند خم شدم سمتش و گونه‌اش رو بوسیدم.
اون یک مرد تقریبا قد کوتاه و چاق، با ریش و موهای سفید و بلند بود و باکی دوست داشت بخاطر قیافه‌اش و عشقش به بچه ها، اون رو یک بابانوئل صدا بزنه.

حقیقتا نمی‌دونستم چند سالشه، تنها چیزی که می‌دونستم اینه که اون از وقتی پدرِ پدربزرگم به دنیا اومد، اینجا بوده و به همین دلیل رابطه خوبی با خانوادم داشته و من رو مثل یکی از نوه های خودش می‌دونه.

"چطوری مینستر؟ هنوز واسه بازنشستگی آماده نیستی؟"

مینستر با چشم هایی که از خوشحالی برق می‌زد، با صدای بلند خندید. تا جایی که من می‌شناختمش، همیشه همینطور بود؛ همیشه خوش خنده بوده و کم پیش اومده که لبخند از لب هاش جدا بشه.

"نه تا چند قرن آینده! متاسفانه هنوز آماده نیستم بزارم شما جوون‌ها کنترل رو به دست بگیرین"

THE ALPHA'S BITCH WITCHWhere stories live. Discover now