Warning 🔞
Smutجیمین با احساس لبهای تهیونگ روی لبش بیدار شد.
_ صبح به خیر جذاب....
تهیونگ خندید.
_ حداقل چشمهاتو باز کن...منو ببین...
_ لازم نیست....آپا ی کیمچی همیشه جذابه....
تهیونگ لباس جیمین رو کنار زد. شکم جیمین رو بوسید.
_ پاشو ....امروز کلی کار داریم....باید برای کیمچی لباس بخریم.... بعد هم باید بریم و فروشگاه خوراکی بخریم...
تهیونگ صداش رو بلند کرد و ادامه داد.
_ یه بچه پرو همه ی خوراکی ها رو بلعیده...
_ هیونگ می شنوم ها..
با صدای داد جانگکوک، جیمین و تهیونگ زدند زیر خنده.
بعد از اینکه از خرید برگشتند جیمین به اتاق رفت و یکی از تیشرت های بلند تهیونگ رو با یه لباس زیر پوشید. شلوارهاش داشتند تنگ میشدند.
بعد از گذاشتن لباس ها تو اتاق بچه جیمین رفت تو اتاق تا گوشیش رو پیدا کنه .
_ ته ته....
صدای تهیونگ از حمام اومد.
_ بله؟
_ گوشی منو ندیدی؟
تهیونگ شیر آب رو بست.
_ چی؟
_موبایل...نمیدونم کجاست .
جیمین داشت زیر تخت رو می گشت که در حمام باز و بسته شد و جیمین با صدای افتادن یه چیزی به سمت تهیونگ برگشت. تهیونگ در حالی که به رون های جیمین نگاه میکرد سشوار رو انداخته بود. جیمین با دیدن تهیونگ که فقط یه حوله ی کوچیک دور کمرش بود شوکه شد و سرش محکم بلند کرد و سرش خورد به پایه ی تخت.
_ آییی
تهیونگ سریع اومد کنارش و سرشو نوازش کرد.
جیمین میتونست عضو بر آمده ی تهیونگ رو ببینه. آب دهنش رو قورت داد و به سینه ی برهنه تهیونگ که خیس بود نگاه کرد. دوباره بوی تحریک شدن جیمین کل اتاق رو گرفته بود که تهیونگ بازوی جیمین رو گرفت و آروم انداختش رو تخت. سر تخت نشست و جیمین رو کشید روی خودش. به لبهای جیمین حمله کرد و تیشرت جیمین رو در آورد. دستشو کشید رو باسن جیمینو ناله کرد. جیمین از تهیونگ فاصله گرفت که با صدای غرش تهیونگ به خودش لرزید و گردنش رو به نمایش گذاشت. تهیونگ ترقوه ی جیمین رو گاز گرفت و با ناله ی جیمین ترغیب شد تا مارک های بیشتری به جا بذاره. وقتی خیالش از گردن جیمین راحت شد جیمین رو خوابوند روی تخت و لباس زیرش رو در اورد. باسن جیمین رو تو دستش گرفت و اونو فشار داد.
جیمین ناله ی بلندی کرد و ملافه ها رو چنگ زد. تهیونگ انگشتش رو فرو کرد داخل و آه کشید. انگشتش رو در آورد و ایندفعه دو تاشو با هم وارد جیمین کرد که جیمین ناله کرد.
_ همم...ته...
تهیونگ خودش رو به لبهای جیمین رسوند و اونا رو بوسید
_ نترس عزیزم...نمی ذارم آسیب ببینی...مراقبتم...باشه؟
جیمین سرشو تکون داد.
_ افرین...امگای قشنگم...آلفا اینجاست...
جیمین با تعریف های تهیونگ هر لحظه خیس تر میشد و حرکت انگشت های تهیونگ راحت تر. بعد از چند دقیقه تهیونگ هر چهار انگشتش رو باهم حرکت میداد و جیمین فقط ناله میکرد و نفس نفس میزد. تهیونگ حوله رو از خودش جدا کرد و جیمین با دیدن عضو تهیونگ ناله ای مانند گریه از دهنش خارج شد. تهیونگ سر عضو خودش رو گذاشت جلوی ورودی جیمین و زبونش رو به نوک سینه ی جیمین رسوند و اونو کشید تو دهنش. جیمین عضو تهیونگ رو کامل خیس کرد و تهیونگ عضوش رو وارد جیمین کرد و صورتش و با دستهاش قاب گرفت.
_ امگای دوست داشتنی من...من...عاشقتم...واقعا عاشقتم...
جیمین شروع کرد به گریه کردن. ضربه زدن های تهیونگ و احساس اینکه یکی عاشقش بود داشت لذتش رو چند برابر میکرد.
_ تهیونگ...ته...منم...منم عاشقتم...
تهیونگ ضربه میزد و جیمین رو می بوسید و بدنش رو مارک میکرد. جیمین بازوی تهیونگ رو گرفته بود و گردنش رو کنار کشیده بود تا تهیونگ دسترسی کامل به گردنش داشته باشه. با برخوردهای تهیونگ به نقطه حساسش، جیغ میکشید و یه دفعه ارضا شد. تهیونگ به ضربه زدن ادامه داد . جیمین با احساس بر آمده شدن انتهای عضو تهیونگ دوباره ارضا شد. تهیونگ چند بار دیگه ضربه زد و وقتی ناتش داشت کاملا شکل میگرفت جیمین رو به پهلو خوابوند و کامل واردش شد و توی جیمین متوقف شد و شروع کرد به اومدن، با هر بار خالی شدن تهیونگ، جیمین ناله میکرد و دست تهیونگ رو محکم می گرفت. تهیونگ جیمین رو بغل کرد و سعی کرد کمی جا به جا بشه تا بتونه پیش جیمین بخوابه وقتی یکم جا به شد جیمین هیسی کرد و دوتا از انگشت های تهیونگ رو داخل دهنش کرد و مکید. تهیونگ روی گوش و فک جیمین رو بوسید چشمهاشو بست تا ناتش بخوابه.
****
وقتی جیمین از خواب بیدار شد و تهیونگ رو کنارش پیدا نکرد یه ترس عجیبی اومد سراغش. با صدای لرزان تهیونگ رو صدا کرد. تهیونگ در اتاق رو باز کرد و اومد کنار جیمین و بغلش کرد تا با عطر خودش جیمین رو مارک کنه. جیمین به خاطر رابطه ی دیشب به شدت کم حال شده بود و وابستگیش به تهیونگ چند برابر. تمام طول روز به تهیونگ چسبیده بود و اگر تهیونگ لحظه ای ازش دور میشد ناله میکرد و تهیونگ حس میکرد الانه که گریه کنه بعد از غروب تهیونگ که منتظر برادرش بود درحالی که سر جیمین روی سینه اش بود به در آسانسور نگاه میکرد. بعد از چند لحظه در آسانسور باز شد و نفس تهیونگ بند اومد. جیمین که هنوز چشمهاشو باز نکرده بود سلام کرد.
_ سلام کوکی...
توی آسانسور سام کانگ ایستاده بود. بعد از اینکه تهیونگ رو دید داخل خونه شد. بوی رزماری سام تو خونه پیچید و امگای جیمین که فکر میکرد غریبه وارد خونه شده باعث شد جیمین صدای دلخراشی مثل گریه ی بچه گربه از ته گلوش در بیاره. تهیونگ که متوجه ترس جیمین شده بود از جاش بلند شد و جیمین رو هل داد پشت خودش. سام که با دیدن جیمین شکه شده بود سر جاش وایساد و بعد با انگلیسی روونی شروع به صحبت کرد.
*
_ وی...بالاخره پیدات کردم...
تهیونگ متعجب پرسید.
_ چجوری اومدی تو؟...از کجا میدونستی اینجا زندگی میکنم؟
سام نگاهی به جیمین که پشت تهیونگ پنهان شده بود انداخت.
_ رمز در رمز دفتر کارت تو آمریکاست...جنی خونهت رو برام پیدا کرد...
سام چند قدم دیگه اومد جلو که تهیونگ غرید.
_ فکر میکنی داری چه غلطی میکنی؟
سام از رفتار تهیونگ جا خورد. خواست جواب بده که آسانسور باز شد و جانگکوک اومد توی خونه.
_ هیونگ...خیابون خ....
با دیدن سام سر جاش خشک شد. سام به طرفش برگشت.
_ اوه....تو جانگکوک کیم هستی اره؟
جانگکوک نگاهش رو داد به تهیونگ.
_ هیونگ این کیه؟...دوستته؟... چرا اومده اینجا؟...و چرا کره ای حرف نمیزنه؟
تهیونگ سرشو به علامت نه تکون داد.
_ اون سام.... دوست پسر سابق...
جانگکوک نگاهی پر از خشم بهش انداخت.
_ بندازمش بیرون؟
تهیونگ سرشو تکون داد. جانگکوک به سمت جیمین و تهیونگ اومد و جیمین رو از تهیونگ جدا کرد و بغلش کرد.
_ چیزی نیست هیونگ...با تو و کیمچی کاری نداره...
ولی جیمین با جدا شدن تهیونگ اشکهاش رو صورتش سرازیر شد.
_ ته ته...
تهیونگ به سمت سام رفت.
_ چی میخوای؟ ...بیا بریم بیرون... داری اونا رو میترسونی....
سام گوش نداد و به سمت جیمین راه افتاد. جیمین پشت سر جانگکوک قایم شد و ناله کرد.
_ آلفا....
سام پرسید.
_ این امگا کیه؟
تهیونگ بهش پرید و خودشو بین جانگکوک و سام انداخت.
_ به تو ربطی نداره....
جانگکوک که لرزش جیمین رو حس میکرد گفت.
_ هیونگ جیمین حالش خوب نیست...میشه ببرمش بیرون؟
تهیونگ نگاهش رو به جیمین داد.
_ نه ...از اینجا ببری بدتره...ببرش تو اتاق....
جانگکوک خواست جیمین رو ببره که جیمین با التماس به تهیونگ نگاه کرد. تهیونگ اومد سمتش و بغلش کرد. جیمین صورتش و به گردن تهیونگ مالید و تهیونگ موهاشو نوازش کرد.
_ آلفا مراقبته .... پیش جانگکوک بمون... اون الان میره
جیمین سرشو تکون داد و همراه جانگکوک به اتاق رفت. توی اتاق خواب جانگکوک بغلش کرد و سعی کرد آرومش کنه.
_ چیزی نیست....این سام روانی....انگار استاکره....اینجا رو چجوری پیدا کرده؟
جیمین صدای تهیونگ و مرد غریبه رو به خوبی می شنید ولی خیلی از حرفهاشون رو نمیفهمید. ولی از حرف های سام فهمید که اون نمیدونسته تهیونگ با یه امگای هرزه است. که سام اومده تا تهیونگ رو پس بگیره... هیچی نمیتونه جلوش رو بگیره. جیمین افکارش به زبون آورد.
_ ولی اون یه آلفاست....چرا تهیونگ رو میخواد....
جانگکوک شکم جیمین رو نوازش کرد.
_ چون هیونگ پول داره ....و اگه با هیونگ باشه مثل قبل میتونه با هر برندی خواست قرارداد ببنده.
بعد از نیم ساعت جانگکوک و جیمین از اتاق خارج شدند و تهیونگ بالاخره موفق شد سام رو از خونه بیرون کنه. به محض خروج به سمت در رفت و رمز خودش برای ورود به خونه رو غیر فعال کرد.
جیمین خودشو به تهیونگ رسوند و تهیونگ رو بغل کرد.
_ آلفا....
تهیونگ رون های جیمین رو گرفت و بلندش کرد. جیمین دستهاش رو دور گردن تهیونگ پیچید تا نیافته.
جانگکوک سوال کرد.
_ چی میخواست ؟... وکیل لی که گفت پروندهش رو بسته...
تهیونگ آه کشید و جیمین رو برد تو اتاق
_ الان نه کوک...الان وقتش نیست...
بعد از اینکه جیمین خوابش برد تهیونگ اومد تو پذیرایی و کنار جانگکوک نشست.
_ این چه بدبختی بود دیگه...چرا سام اینقدر عوضی شده؟...
جانگکوک آه کشید.
_ دوباره تهدیدت کرد؟
تهیونگ سرشو تکون داد.
_ گفت باید چیزای مهمی رو بهم بگه...اگه نرم دیدنش بدتر میشه....باید تا یکماه این وضع رو تحمل کنم ...اونوقت با جیمین جفت میشم و مطمئن ام سام دست از سرم بر می داره....
جانگکوک لباسشو در آورد.
_ امیدوارم....امشب اینجا میمونم فردا آپا میخواد بیاد دیدن جیمین براش دم نوش تقویت کننده بیاره...بعد هم میخوام با آپا به جیمین اسم بچه پیشنهاد بدم...
تهیونگ دماغش رو چین داد.
_ بچه ما خودش اسم داره...
جانگکوک خندید
_ آره میخواید اسمشو بذارید چی یا مثلا چی هیونگ...فکر کن.... اسمت چیه؟ کیم چی هیونگ
تهیونگ با مشت زد تو بازوی جانگکوک.
یک هفته بعد از ماجرای دوست پسر سابق تهیونگ جیمین حس میکرد رفتار تهیونگ باهاش عوض شده. اون مدام از سوال های جیمین طفره میرفت و اکثر شب ها دیر میومد خونه. جیمین به جانگکوک زنگ زد.
_ سلام کوکی....تهیونگ پیش توعه؟....اوه...باشه...احتمالا کارش طول کشیده....باشه...تو هم همینطور...به آپا ها سلام برسون.
جیمین تلفن رو قطع کرد و منتظر تهیونگ شد. وقتی تهیونگ اومد خونه جیمین لب در بهش خوش آمد گفت. تهیونگ بوسه ی گرمی روی لبهای جیمین کاشت و به سمت حمام رفت.
_ دیر کردی...
تهیونگ پیرهنش رو در آورد.
_ گفته بودم که...رفتم به جانگکوک یه سر بزنم....
تهیونگ وارد حمام شد و جیمین اخم کرد. چرا تهیونگ دروغ میگفت؟اینم از قسمت شش.
اگر این پارت ده تا ستاره گرفت برای پارت بعد آماده باشید.
Love you
May x
YOU ARE READING
borahae
Fanfictionجیمین بعد از اینکه میفهمه دوست پسر آلفاش داره بهش خیانت میکنه با اولین آلفایی که باهاش مهربونه هم خواب میشه و ماجراهای بعدش زندگیش رو عوض میکنه.