11

2.8K 655 55
                                    

" دوهفته قبل"

سوهو با حواس پرتی و عجله کاغذا و عکسای جلوشو جمع کرد و از اتاقش بیرون دویید . فقط پنج دقیقه وقت داشت خودشو به جلسه با رئیسش برسونه و با احتساب اینکه آسانسور هیچ وقت باهاش همکاری نمی کرد ، رفتن از پله ها هفت دقیقه طول می کشید و هر چقدر هم که سریع بود باز دو دقیقه رو از دست میداد.

مهم که نبود؟ خب اون فقط دو دقیقه بود .برای کسی که همیشه دیر میرسه دو دقیقه اونقدر چیز مهمی حساب نمیشه. درحالی که همزمان سعی می کرد برگه های تو دستشو مرتب کنه ،برای آخرین بار جمله های ارائه شو تو ذهنش مرور کرد . قرار بود تیم دادگاهو با تحلیلا و مدارکی که مدت زیادی برای جمع آوریشون وقت گذاشته بود ،قانع کنه حکم بازرسی از خونه مردی که جدی ترین متهم پرونده قتل زیر دستش بودو صادر کنن و رئیسش گفته بود این تنها فرصتشه.

هیچ وقت مسئولیت یه پرونده به طور کامل بهش داده نمیشد و این اولین بار بود که تمام کارا زیر نظر خودش انجام میشد . در نتیجه اصلا دلش نمی خواست اولین جلسه توجیهی اختصاصیشو خراب کنه.

صدای ضربان قلبشو انقدر واضح میشنید که حس کرد ممکنه قلبش قفسه سینه شو بشکنه و بیرون بیاد . به سالن مورد نظرش که رسید ،دستشو روی قلبش گذاشت و چندتا نفس عمیق کشید و سعی کرد خونسردی خودشو حفظ کنه .

چند تقه به در زد و بعد از شنیدن صدای خشک رئیس پیرش که بهش اجازه ورود داد ، در اتاقو باز کرد.

_ متاسفم . فکر کنم دیر کردم .

تعظیم کوتاهی کرد و خودشو جلوی پرژکتور رسوند. سرشو بلند کرد تا ارائه شو شروع کنه که با دیدن چهره آشنایی بین افراد دور میز جا خورد. اون فرد هم داشت با تعجب نگاهش می کرد‌ . اجازه نداد تعجب تمرکزشو بگیره و نگاهشو از چشمای متعجب روبروش گرفت و سعی کرد بهترین چیزی که می تونه رو نشون بده .

********

_ دنیا جای کوچیکیه افسر کیم ...کیم جونمیون. جونمیون؟ فکر کردم دوستت گفت اسمت سوهوئه.

کریس درحالی که نگاهش به اتیکت روی لباس سوهو بود گفت و یه کم از لیوان قهوه تو دستش خورد. سوهو چشماشو چرخوند و ترجیح داد جواب کریسو نده . جلسه اصلا خوب پیش نرفته بود و نتونست تیم دادگاهو قانع کنه . به نظرشون مدارک سوهو کافی نبود. اما بعد از رفتنشون کریس به جای همراهی کردن همکاراش دنبال سوهو اومده و وادارش کرده بود باهم قهوه بخورن.

_ فکر نکنم الان احساس خوبی داشته باشم کنار یکی از افرادی تو که اولین شکست بزرگ کاریم نقش داشته بشینم و باهاش قهوه بخورم.

سوهو با عصیانیت گفت و لیوان قهوه تو دستشو کنارش رو نیمکت کوبید . کریس واقعا آدم سمجی محسوب میشد و انقدر به سوهو اصرار کرده بود که مجبور بشه برای زودتر راحت شدن از شرش پیشنهادشو قبول کنه و الان تنها آرزوش تموم شدن قهوه کریس و رفتنش بود.

Love me like your cupcakes Where stories live. Discover now