17

2.4K 676 67
                                    


_ داری دروغ میگی .

چانیول با مشت روی میز کوبید و داد زد . کریس سرشو پایین انداخت و برای بیشتر از این عصبانی نکردن چانیول آروم جواب داد :(( اونا هیچ وقت کامل بهم اعتماد نداشتن برای همین قرار بود بعد از پیدا کردن چیپ بهشون زنگ بزنم و خودشون محل ملاقاتو تعیین کنن.))

با ورود سوهو به اتاق بازجویی چانیول نتونست جواب کریسو بده و منتظر به طرف دوست جدیش که حالا تو افسر کیم جونمیون ترین حالت ممکن بود برگشت . سوهو برگه های تو دستشو روی میز گذاشت و با خونسردی گفت :(( این آدرس کمپانی تجاری هانه . مردی که طبق اطلاعات چیپ پشت تمام برنامه ها و تشکیلات قاتل صفره . چیزی برای گفتن داری یا باید از هان شروع کنیم ؟))

کریس نگاه ناباورشو به صورت سوهو دوخت . نمی تونست این مقدار خونسردی و بی حسی تو چشماشو تحمل کنه . حتی اگه اون الان عصبانی بود یا تو چشماش نفرت موج میزد براش قابل تحمل تر از این نگاه مبهم بود. آب دهنشو به سختی قورت داد و نگاهشو از سوهو گرفت .

_ اگه برید سراغ هان همه چیز خراب میشه . تا وقتی هم بخواین از طریقش بکهیونو پیدا کنید خیلی دیر شده . باید بزارید بهشون زنگ بزنم و طبق نقشه من پیش بریم ، به اندازه کافی زمانو از دست دادیم راه دیگه ای نداریم .

لبخند کمرنگی روی لبای سوهو نقش بست و نگاه خنثی شو به چشمای ملتمس کریس روخت.

_ نداریم ؟ چی باعث شد خود عوضیتو تو تیم ما بزاری؟ شاید هنوز موقعیت پیش اومده رو درک نکردی.

قبل از اینکه کریس بتونه جوابشو بده سوهونگاهشو ازش گرفت و رو به چانیول گفت :(( چان باهام بیا. باید با هم حرف بزنیم)) چانیول دستشو روی صورتش کشید و پشت سر سوهو از اتاق بازجویی بیرون رفت ‌. به محض بسته شدن در پشت سرشون سوهو با صدای آرومی گفت :(( نظر تیم عملیات اینه که تا وقتی جای بکهیونو پیدا نکردیم سراغ هان نریم . می دونم که الان عصبانی ای و قطعا نمی تونی درست تصمیم بگیری اما مجبوریم به کریس اعتماد کنیم . ))

_ ولی اگه ...

سوهو به طرف چانیول چرخید و حرفشو قطع کرد.

_ گفتم مجبوریم. نگفتم می تونی مخالفت کنی . الان هم بهتره اینجا نباشی . بقیه شو بسپار به ما .

چانیول با عصبانیت بازوشو از دست سوهو که بیرون کشید و تقریبا داد زد :(( یعنی چی اینجا نباشم ؟ انتظار نداری که برم خونه و فقط منتظر بمونم؟))

_ نه انتظار ندارم . ولی نمی تونی به اعصابت مسلط باشی ، روند بازجوییو مختل می کنی . پس فقط بشین روی اون صندلی لعنتی تا زمانی که بهت بگم . می تونی اینکارو بکنی؟

وقتی چانیول سرشو در جوابش تکون داد ، نفس راحتی کشیدو روی شونه اش زد .

_خوبه .

Love me like your cupcakes Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin