جیمین با عجله سمت در دویید و در رو برای کسی که تند تند زنگ آیفونو میزد باز کرد.
چی؟ با قیافه پوکر به کسی که پیتزاهایی که ظاهراً تههیونگ سفارش داده بود رو آورده بود نگاه کرد. (فحش نده😂 میخواستی کی باشه😐😂؟)
پیتزاها رو گرفت و بعد از پرداخت کردن پول پیتزاها دررو بست. جیمین با اخم به تههیونگ نگاه کرد. تههیونگ با قیافه مظلوم جیمینو نگاه میکرد.
(دارک هم با لبخند ژکوند صفحه گوشیو نگاه میکرد😐 شماها چی؟😂)
جیمین نفس عمیقی کشید: ببین تهته پیتزا واسه کبدت خوب نیست. کی میخوای یاد بگیری؟!
ته:_ لطفااااا🥺 (🤦🏼♀️😂)
(مگه میشه به این قیافهش نه بیاریم؟😐)
جیمین:+ هوفففف..!
ته:_ مرسی بیبی :)
+فقط بخاطر اینکه چهار تا تا پیتزا ممکنه باعث اضافه وزنیم بشه اجازه میدم یکیشو تو بخوری.🙄😐🤦🏼♀️
تیکه ی دومو هم که خوردن صدای زنگ خونه دوباره بلند شد.
جیمین:+باز چی سفارش دادی؟!😑🤦🏼♀️
ته:_ چانیول.
جیمین:+ها؟؟ چانیول دیگه چه مدل غذاییه؟!!😳
تهیونگ چپ چپ جیمینو نگاهش کرد که خودشو جمع و جور کرد.. جیمین:+ مگه واقعا خوردنی نیس؟🙁😕
یهو با صدای مردونه و زنونه ای که ظاهرا صداشو شنیده بودن از خجالت کلهشو خیلی آروم و نامحسوس داخل میز فرو کرد طوری که کسی متوجه نشه چیزی داخل اتاق غذاخوری حرکت کرده😑
_جیمینننننننن!!
+چیه تههیو... چانی عزیزم!!
جیمین با خوشحالی مردی که با دوست دخترش اومده بود رو بغل کرد..
چانیول: _چطوری بیبی؟!
ته:_ بله؟ بیبی؟😑 اینجا چخبره؟😐🤦🏼♀️
جیمین:_ تههیونگ! عزیزم! چانی منظورش از بیبی بچهس بخاطر قد کوتاهم تو مدرسه همه منو بیبی صدا میزدن😄(دارک مُرد😐😂)
ته:_ خوب همین! مگه من منظورم از بیبی چیز دیگه ایه؟😐
(باید از بیبی به عنوان عزیزم استفاده میکرد😐)
دارک: شت!😑🤦🏼♀️
جیمین: فاک یو ته😐😑🔫
چانیول: مطمئنی این یارو دوسپسرته؟😐
دارک: ساک دِ فاک چانی😑 مقصر تویی😐
جیمین: جاست شات آپ چان😐😐
(برای دومین بار حضور دارک/سونگ مونگ دا تو فیک
😂😐🌧)
تههیونگ:_ خیلهخب یبار دیگه اینو بیبی صدا کنی میدم سگام بخورنت😒
دارک: شات دِ فاک آپ😐 تانی حتی نمیتونه انگشت کوچیکه ی منو بخوره😐😐
تههیونگ:_تو یکی خفه شو😑
چانیول:_ با دوس دختر من درست صحبت کن🤨
ته:_ کی بود دوس پسر منو بیبی صدا زد😑
دارک:_ راس میگه تو چرا اصن باید دیگرانو بیبی صدا کنی؟ حسودیم شد
چانیول:_ ببخشید عزیزم!
دارک:_ اصن من باهات قهرم.
دارک از عمارت با حالت قهر بیرون اومد و سوار ماشین چانیول شد و سمت خونه مشترکش با چانیول حرکت کرد. (ایزی ایزی تامام تامام😂😐 حضور دارک تو لین قسمت دو دقیقه و چهل و سه صدم ثانیه بود حال کردین؟😂😐)
جیمین:_همچینام بد نبودا!! (خودم میدونم نیاز به تعریف شما نبود😌😂)
تههیونگ:_ جیمین میدونی خوشم نمیاد از اینکارا!!
جیمین:_ چانیول اسم دوس دخترت چیه؟
چانیول و تههیونگ با تعجب به هم نگاه کردن.
جیمین:_ خجالت بکشید ایشون یکی از همکلاسی های من تو دوران کارآموزیم بودن ایمشو یادم رفته😑 (چه احترامی هم میذاره برای دارکتون😍😌😂)
تههیونگ:_ بیبی میشه حرص منو در نیاری؟ بیا بشینیم کوفت کنیم. :/
جیمین:_ تو الان با من بد حرف زدی؟
تههیونگ:_ تو هم حرص منو درآوردی!
جیمین:_ ته از تو انتظار نداشتم. واقعا که!
تههیونگ:_ خوب منم بدم میاد به کسی غیر من نگاه کنی! تو تاحالا حس حسادتو تجربه کردی اصن؟ نه! چون من هیچوقت سعی نکردم حرص تورو دربیارم!!
جیمین:_ ته! الان داری سر من منت میذاری؟!
تههیونگ:_ باور کن منظور من این نیست. جیمین من دوستت دارم و نمیخوام از دستت بدم! خوشم نمیاد تو با کسی دیگه برقصی یا با کسی دیگه ای بخندی یا تو چشماش عمیق نکاه کنی و حتی ببوسیش! من اینارو فقط میخوام روی من انجام بدی! دوست ندارم دست کسی به تنت بخوره و از اونا لذت ببره! من فقط میخوام خودم لمست کنم و ببوسمت!!
جیمین:_ با این محدودیت های فاکیعی که میذاری معلومه که فقط منو بخاطر سکس کردن میخوای خودخواه عوضی!! (وات دِ فاک جیمی؟😐 فک کنم مست کردی با پیتزا😑😂)
چانیول با چشمای گرد شده به صحنه ی دعوای ظاهرا بچگونه خیره شده بود و هیچی نمیگفت. (آخِی دارک رفته نمیتونی با کسی دعوا کنی😐 تازهشم دارکو ندارین که به دعواتون خاتمه بده😌😂)
جیمین:_ من میرم قدم بزنم..
تههیونگ:_ نه جیمین! تو میدونی که الان وضعیت مناسبی برای تنها بیرون رفتن نیست!!
جیمین:_ خودخواه!
لباس گرم پوشید و از خونه بیرون زد.
نم نم بارون کف خیابونو خیس کرده بود. جیمین مثل یه ابر تنها گریه میکرد. (زیادی احساساتی شدم نه؟!😐🌧)
جیمین:_ خودخواه عوضی! اون فقط منو برای سکس کردن میخواد. من نمیخوام به اجبار با ته باشم. اون خیلی محدودیت های فاکیعی میذاره! چرا من تنها نباید برم بیرون؟ چون اگه بدون اون برم خیانت میکنم؟!
به قوطی آهنیای که جلوش بود لگدی انداخت.
مسخرهس! اون حتی بهم اعتماد نداره! خیلی راحت آبروی منو پیش چانیول برد.
ادای تههیونگو رو درآورد:_ میدونی که الان وقت مناسبی برای تنها بیرون رفتن نیست!! بیا واسه من...
_: آقا خوشگله شماره میدی؟!
جیمین به پسر پرروعی که بهش تیکه انداخت نگاه کرد گفت:_ بیا برو تو کونم لاشی
پسره با قیافه پوکر محل "حادثه😂" رو ترک کرد و جیمین رو به حال خودش گذاشت!😂
جیمین:_آخ انقد بدم میاد! چرا شمارمو بهش ندادم تا حرص تههیونگو دربیارم؟!
همون لحظه گوشی جیمین زنگ خورد:_ ایششش این مرتیکه زنگ نمیزد نمیگفتم مُرده😐
جیمین:+ چیه
ته:_ خواهش میکنم برگرد!!
جیمین:+ بهت گفتمکه! میخوام قدم بزنم! نمیخوام که برم با بابات بخوابم😕
ته:_ نه مسئله اون نیس..
جیمین:+ وااای این پسره رو ببین چه خوشتیپه!!
ته:_ 😐
جیمین:+من میرم ببینم چیکارم داره!
ته:_ اوکی منم یسر میرم بار ببینم دوستای هرزهم در چه حالن!
جیمین:+ به من چه برو!
و گوشیو قطع کرد. چیشد؟؟ اون گفت میره دوستای هرزهشو ببینه؟! چه غلطا! اصن به من چه. دو ثانیه به پیاده رو زل زد و بعدش یهو پرید هوا و غرغر کرد.
جیمین:+اون چرا باید بره پیش هرزه ها؟؟ برای اینکه حرصمو دربیاره؟ کور خونده!! اصن چرا بهم گف...
یهو یه ماشین جلوی پاش ترمز کرد و یه آدم سیاه پوش جیمینو داخل ماشین هل داد و خودش سوار شد و در رو قفل کرد!!
جیمین:+ هی ایکبیری منو اشتباه گرفتی بذار برم!
با توام ها نمیشنوی؟؟
دارک:_ ساکت شو جیمین! هرکاری کنی نمیذارم در بری ایندفعه رو!
جیمین:+ هی... تو دوس دختر چانی نیستی؟؟
(آیم عِ هیومن😐 پلیز دونت هِیت می، ایت ایز جاست عِ فنفیکشن😂)
YOU ARE READING
Terrible love
Fanfictionعاشق، ثابت میکنه و معشوق به یاد میاره. کاپل اصلی: ویمین کاپل فرعی: کوکمین ✅اتمام یافته✅ الگو: سریال دارک😂 ممکنه اوایل واستون گیجکننده باشه ولی کم کم همه چی معلوم میشه. ژانر: انگست، معمایی، طنز، جنایی، سد اند ⚠️هشدار: پایان غم انگیز⚠️ نگید نگفتم😂�...