part 4

195 65 40
                                    


زین:همین که من میگم میریم بلک فلِیم، و آقای تاملینسون! حتی سعی نکن مخالفت کنی چون اصلاً قرار نبود باهامون بیای.

لویی:میدونی زین... کم‌کم داری پررو میشی. همش منم که دارم کنار میکشم. این دفعه هم باشه، ولی یادت نره تو نمیتونی هیچ کاریو بهتر از من انجام بدی یا انتخابایی بهتر از انتخابای من بکنی

زین:بولشت

لیام کلافه چشماشو از بحث چرتی که پیش اومده بود چرخوند و روی مسیرش تمرکز کرد. یجورایی به این بحثا عادت کرده بود. یک روز اینجوری میکردن و روز بعد یجوری قربون‌ صدقه‌ی هم میرفتن که شک میکرد زین داره با لویی بهش خیانت میکنه...

خیابونا نسبتاً خلوت بود و اون 'بار' هم زیاد با خونشون فاصله نداشت برای همین حدود یک ربع بعد لیام ماشینش رو جلوی یک ساختمان کوتاه نورانی تو یک خیابون فرعی نگه داشت. لویی اول از همه از ماشین پیاده شد و به آرم بزرگ و نورانی جلوش، خیره شد.

”Black Flame”

حرف‌ها با چراغ‌های نئونی به یک زمینه‌ی بزرگ سیاه رنگ وصل شده بود و نمای جالبی به بار میداد شیشه‌ها تقریباٰ دودی بودن و توی بار از بیرون به خوبی دیده نمیشد.

لیام در رو باز کرد و هر سه وارد شدن. فضا با دیوار‌های قهوه‌ای و سرامیک‌های شش ضلعی و لامپ‌های گرد تزئین شده بود و حس جالبی به آدم میداد. بار نسبتاٰ شلوغ بود ولی بازم چیزی از زیباییش کم نمیکرد.

زین:لووووو تو رو خدا زنده بمون اینجا بهشت نیست فقط یه باره. مگه بار ندیدی تا حالا؟

لویی چشماشو از فضای اطراف گرفت و عصبی و کلافه به زین چشم غره رفت.
لویی:فقط خفه شو زین

صندلیشو عقب کشید و سمت راست لیام نشست. زین دستشو بلند کرد و سه لیوان تیکلا سفارش داد و دوباره به سمت لی برگشت.

لویی:خب به چه موفّقیت بزرگی دست یافتین که الان دارین جشن میگیرین؟

لیام:یادته چند وقت پیش یه پسره خرپول دانشگاهی به پامون افتاده بود که سیستم دانشگاهشون رو هک کنیم و نمرشو عوض کنیم؟ فکر میکردیم کار آسونی باشه ولی امنیت دانشگاه عجیب بالا بود. به هرحال انجامش دادیم و یه پول گنده به جیب زدیم.

زین:پسر خیلی سخت بود
با بغض ساختگی گفت و سرش رو روی شونه دوست پسرش گذاشت. پسری با موهای صاف و کوتاه کاپ های تکیلارو جلوشون گذاشت و دور شد.

لویی چند بار کاپ رو بین دستاش چرخوند و همون جوری که سرش پایین بود با صدای نسبتاً بلندی گفت.
لویی:هرچقدر هم بر سخت بودنش تأکید کنی تأثیری نداره. بازم تو همه کارها ازت بهترم

پسر مو مشکی با حرص لیوانی که نزدیک دهنش بود رو روی میز کوبوند.
زین: اوکی لو انگار خودت اینجوری میخوای. از امشب شروع میکنیم تا فردا شب ببینیم کی به دردبخور تره و توی کارا بهتره. قبوله؟

Punishment of love [L.S]Where stories live. Discover now