"جیهوپ هیونگ "
"جانگ کوک ، ساعت "8" میام دنبالت . خوشگل کنی ها ؟؟"
جانگ کوک میتونست از پشت تلفن صدای خنده های جیهوپ رو بشنوه.
"هیونگ، امشب شب اخریه که اینجایی نه ؟"
"اره دونسنگ احمق من ، بیا بریم امشب قراره یه شب معرکه باشه ؛ باور کن ."
"باشه هیونگ ،منتظرتم ."
کوک بلند شد و جلوی آینه رفت ؛ یکم خودش رو برانداز کرد ؛ باید یه تغییری تو خودش انجام میداد ؛ شاید باید موهاشو رنگ میکرد . اره ، فکر خوبی بود . اون واقعا به یه تغییر هر چند کوچیک توی زندگیش نیاز داشت .
پس به سمت حموم رفت ؛ تا قبل از اومدن هوسوک یه دوش کوتاه بگیره.
_______________________________________
*سئول*"نامجون ، میشه حداقل بگی سر چی دعواتون شده ؟"
"جین اون یه کله شق به تمام معناست و باید بدونه نمیتونه خودشو پشت سر هم توی دردسر بندازه ."
بخش اخر حرفشو تقریبا داد زد ؛ برای اینکه صداش به گوش تهیونگ برسه.
با باز شدن در اتاق ، سر هردوشون به سمت تهیونگ عصبانی چرخید . تهیونگ کت چرمشو از گوشه اتاق برداشت ؛ یادش نمی اومد این چه جوری از این جا سر در اورده ، ولی به هرحال چیزی که الان مهم بود این بود که پیداش کرده بود.
تهیونگ با قیافه ای که دلخوری و عصبانیت توش موج میزد ، رو به نامجون برگشت و گفت :"هیونگ، ببین میدونم من یکم شیطنت دارم (نگاه خیره نامجون 😐😂 ) خب قبول ، یکم نه خیلی . قبول دارم که بعضی اوقات بهت دروغ گفتم و مجبور شدی بیای من و جیمین رو از دردسر نجات بدی . ولی ایندفعه اینجوری نیست . این دفعه ، من واقعا باید برم ."
{ببینید ویمین دیگه چه کردند ، که نامجون بیچاره اینجوری چشمش ترسیده :/ }
"ته ، متوجه کارات هستی ؟ من نمیخوام ماجرای پاریس دوباره تکرار بشه نمیخوام دوباره تو اون اوضاع ببینمت. اون دفعه هم این حرفا رو زدی ته . من نمیتونم بزارم تو با جیمین بری نیویورک. "
"هیونگ ، جیمین که قرار نیست بیاد؛ من دارم با بکیهون و چانیول شی میرم . تو خودت میدونی که ماجرای پاریس تقصیر من نبود . "
تهیونگ با لحن دلخوری ادامه داد.
" من برای پایان نامه ام باید برم ، اصلا برو از پرفسور چو بپرس خب . هیونگ به هر حال من امشب میرم پس بهتره با من مهربون باشی . "
"جین هیونگ .."
تهیونگ ، بعد از صدا کردن اسم جین سمتش رفت و بغلش کرد ؛ و بعد با بی اعتنایی از بغل نامجون گذشت و از در بیرون رفت .
"نام ، انقدر اذیتش نکن . ایندفعه معلومه داره راست میگه. "
"جین ، میدونم ولی نیویورک خیلی دوره اگه تو دردسر بیوفته؛ نمیتونم سریع برم پیشش اون الان برای عکاسی میره ولی قول میدم تا چند بار تو خیابونا گم نشه و یه دردسر درست نکنه برنمیگرده سئول .من فقط میترسم اون دوباره آسیب ببینه "
جین خندید و موهای پسر مقابلش رو بهم ریخت . دستشو توی چال گونه های نامجون که با لبخند بهش نگاه میکرد فرو کرد و خودشو تو بغل نامجون جا کرد.
"هی هی یکی اینجا بدجوری داره شیطونی میکنه "
"نامجونااا ، دلم برات تنگ شده خب . میدونی که به خاطر اوضاع کاریم این چند وقته نتونستم درست ببینمت ؛ خب دلم تنگ میشه دیگه . "
نگاهشون به هم گره خورد قبل از اینکه بتونه لباشو به لبای جین برسونه زنگ در به همراه صدای یونگی در اتاق پیچید.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های گایز :)تصمیم گیری برای شکل دادن به شخصیت تهیونگ برام سخت بود . ولی بالاخره تصمیم گرفتم .
خودم هنوزم مطمئن نیستم .
امیدوارم تهیونگ قصه ما حسابی خودش رو توی دل شما و جانگکوکی باز بکنه ♡همینطور که میدونید دوست دارم نظراتون رو بشنوم تا بتونم ازشون استفاده بکنم .
• بله ... انقدر کوک نیومد سئول تهیونگ خودش دست به کار شد 😅
•نظرتون درباره ماجرای پاریس ؟
{که میتونم بگم به بخش مهمی از داستان و گذشته ته مربوطه . }• نظرتون راجب ویمین و خرابکاری هاشون ؟ 😂
•دلم برای نامجین هم که ناکام موندند هم سوخت .
• و در آخر نظرتون راجب شخصیت جیهوپ ؟
°کاپل سوپرایزیمون هم که مشخص شد :)
چانبک . من اکسو رو کم و بیش شناخت دارم روشون و خب خیلی دوست داشتنی هستند همشون .
پس خواستم کاپل مورد علاقه ام از اکسو هم توی داستان باشه . مخصوصا که در واقعیت هم تهیونگ و بکهیون دوستای خوبی هستند 😍ووت و کامنت رو فراموش نکنید کیوتی ها . و لطفا اگه بوک رو دوست دارید به دوستاتون معرفیش کنید :) 💜💜
YOU ARE READING
°•Jeon' Cafe'☕•°
Fanfiction~~~~~~~~~~~ •Jeon' Cafe'☕• ~~~~~~~~~~~ 🌼"You're that; "Once in a life time dreams come true". تو همونی هستی که میگن ؛ "یه روزی تو زندگی رویاها به حقیقت تبدیل میشن". اون پسر برای من همون فرد بود...✨✨✨✨ ☘☘☘☘♡☘☘☘ ▪️Main Couple: #VKOOK / #KOOKV ▪Ot...