Part 6

186 41 4
                                    

تهیونگ همون طور که به ساعتش نگاه میکرد یه آبمیوه دیگه هم سفارش داد .

"هوفف بازم من با این بشر قرار گذاشتم ؛این دیر کرد ."

در همین حین ، بکهیون وارد کافه شد و بعد از پیدا کردن تهیونگ ، سمتش اومد و پشت میز نشست که با یک تهیونگ غرغرو و اخمو مواجه شد .

_"چی شده؟؟!  بازم یکم دیر کردم ، تو داری غر میزنی ؟"

" یاااااا ، اگه تو به 45 دقیقه میگی یکم ، خب باشه من حرفی ندارم . چی میخوری ؟ :"

تهیونگ انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش در حال غر زدن سر  کل دنیا و بکهیون بود . لبخند مستطیلی شکلشو تحویل بکهیون داد .

"یه لاته . من هنوز نمیدونم تو چرا قهوه دوست نداری ؟"

"نه این که دوست نداشته باشم ولی هیچ کدومشون اون عطر و مزه رو  که باید داشته باشه نداره . بیخیال "

" قانع نشدم ولی چی بگم بهت اخه "

"هیچی نمیخواد بگی بکهیونی ، بیا نوشیدنی هامونو بخوریم زودتر بریم ؛ کلی کار داریم . به خاطر تو کلی اینجا وقتم تلف شد "

"تو که دوباره داری غر میزنی ؟؟"

........****.........*****......~~

"جناب کیم ، خوش اومدید . "

"ممنون لی ، امروز من و بکهیون ، قراره موهامونو رنگ کنیم . "

"تهیونگ یادم نمیاد بهت گفته باشم میخوام موهامو رنگ کنم !!"

بکهیون با ابروهای بالا رفته و چشم غره مخصوصش رو به تهیونگ گفت .

"بک ، عزیزم رنگ موهات دیگه قدیمی شده . تازه میخوام رنگشم ، خودم برات انتخاب کنم ."

بکهیون درحالی که لباش آویزون شده بود ؛ دستشو توی موهاش فرو کرد و گفت :
"مگه موهام چشه اخهه."

"هیچی ، فقط یکم بیش از حد کسل کننده شده . چند وقته رنگشون نکردی ؟"

"یااااا تو امروز همش داری منو دست میندازی هاا ."

"میخوام چانیول رو سوپرایز کنم ، همکاری کن دیگه ."

"سوپرایز کردن چانیول ، چه ربطی به موهای من داره اخهه.... بعدشم اون دوست پسر منه تو میخوای سوپرایزش کنی ؟"

"اگه صبر کنی ، میفهمی‌؛ و مطمئن باش به خاطرش ازم تشکر میکنی "

بعد از این حرف خندید و چشمکی به بکهیون زد .

"یاااا تهیونگ ، داری خطرناک میشی ."

...........~~~~~~~..........

بعد از تموم شدن کار موهای تهیونگ ، بکهیون سمتش اومد در حالی که به موهای تهیونگ خیره شده بود گفت :
"واوو ته ، این رنگ خیلی بهت میاد . لعنتی این خیلی خاصه . "

 °•Jeon' Cafe'☕•° Onde histórias criam vida. Descubra agora